يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ باغ ارغوان شاعر محمود حشمتی(سپیدار)
|
|
شب است
پرده یِ آبنوس گسترده بر پیکرِ دشت
نه شبگیر را زهره یِ آوا
نه در دریابار سوسویِ شب تاب است
|
|
|
|
|
آن روز
کفشدوزکی
خیالِ پرواز داشت
چشمانِ تو غروبِ دریا شد
به خاطر داری
آن روزِ بهاری را ؟
پیرا
|
|
|
|
|
در پسِ این سال هایِ بی باران
سرابِ نیلوفرِ
شعرِ من نیز خشکید
من شعر را
من تاریخ را
در شکوهِ بیس
|
|
|
|
|
ناگزیر
میگذرد سوزِ دی
و
یورشِ بهمن
گلِ نوروز می آید
بنفشه نیز هم
موهایت را مباف
به بادِ
|
|
|
|
|
ما
روزی خندیدن را بلد بودیم
و
از هر لبخندِ ما شقایقی می شکفت
غمِ نان و صلح
شوقِ خندیدن را بر لب
|
|
|
|
|
آن برف
که نشست بر سیمایِ دشت
و
بر پیشانیِ کوه
خبرش نبود هیچ
از. خونخواهیِ
دانه هایِ مدفون در
|
|
|
|
|
بخند تا بر لبانت اردیبهشت نقش ببندد
تو که بخندی ، من فروردین می شوم
بخند
تا شمیمِ یاس را از م
|
|
|
|
|
تو
چون انگورِ شرابی
بر شاخه یِ تاک
سایبان برگ و آرمیده بر خاک
من
پرنده ای مهاجر
خسته از راهِ د
|
|
|
|
|
تو دریایی
باشکوه،بی کرانه
ترنمِ امواجت،قصیده یِ زیبایی ست
در دفترِ شعرِ من
و
افیونِ بی نهایتِ ت
|
|
|
|
|
در انتظارِ دخترِ گیسو بلندِ یلدا
لبِ انارِ دل خورده ترک از سرخیِ شرم
می کنم آن را دانه
بند آمده
|
|
|
|
|
تو را
به کافه یِ دنجِ دلم
به نسکافه یِ
شعر مهمان می کنم
اجابت کن درخواستِ مرا
تا
فارغ از
ها
|
|
|
|
|
چشمهایت
دو چشمه یِ زاینده اند
زلال
بی ریا
من ماهیِ سرخِ خجالتیِ
شناور در
رودِ تلاقیِ
این دو چ
|
|
|
|
|
کشتیِ دل
نا امن است از
دستِ امواجِ موهایت
بگذار
آرام بگیرد این دریایِ طوفانی
آن سرکش موجِ وی
|
|
|
|
|
شاعران وصفِ رخِ ماه می کنند
ولی
من شاعرِ چشمانِ تو شده ام
یا شاید شاعرِ لبخندت
|
|
|