یه روز ته یه کوچه نه موش بودش نه جوجه
هندز فری، تو هرگوش همه چی بودش فراموش
هندز فری ، دختر با افاده هندز فری همه ی خانواده
مامان و بابا و عزیز جون همگی ، با گوشی ، حیرون
تو گوششون ماس ماسک میاد صدای اردک
دیوار حیاط یه هو ریخت پدر پا شد با اون ریخت
ماسه خرید وسیمان "تراز" و ، آب و ، ریسمان
مشغول کار شد آقا چار ه نیست بعضی وقتها
دلش تو شک میافتاد نشه ، دیوارِ ، بر باد
یا شهرداری ببینه کی پروانه بگیره
خسته نباش یکی گفت مرده نه گفت و شنفت
گفت که دیوار مال ماست یاکجه یا هم که راست
یکی دیگه از دوستاشم گفت الهی فدات شم
چی گفت مگه جهیدی از بند مگه رهیدی
گفت به توچه پروانه شهرداری کار منه
دوتایشونم پریشون از گفته شون پریشون
مرده اومد تو خونه داد می زد بی بهونه
عصبی و آشقته بود دل خانم و شسته بود
مامان خونه خانم زری رفت پیش دختر، پری
پری گفت مامان چی شده اشک تویِ چشمات شله
زری گفت او مد سراغم بابات میده طلاقم
پری گوشی رو خاموش کرد حرف دل و چه گوش کرد
دختره با زیرکی بی هندز فری دزدکی
رفتش پیش عزیز جون گفت ننه مهربون
حرف دلم رو بشنو ماما میگه شوهر برو
یا پسر دای ته ، یا هم آقای مهندس خاتم
یکیشو باید شوهر کنی وقت نداری هدر کنی
عزیز یه هو گریه کرد شکلشو مثل گربه کرد
هندز فری رو درآورد سنّ خودش رو شمرد
عزیز گفت : پری این پدر ادب نداره مادر؟
سنم شده فراوون رحمت به تو مش قربون
من چی دیگه به شوهر کی گفت میخوام من همسر
البته حق با باباس تا کی بشم من پلاس
اگه که صلاح بدونه نمیگیرم بهونه
بگو بیاد خواستگار حاج حمیدِ رستگار
چند ساله که خاطرخواست حالا هرچی خدا خواست
شاید صلاح این باشه نذر منم یه آشه
ای نوه خوش خبرم ای همه تاج سرم
الهی زنده باشی تو هر کار و تلاشی
خوشبخت باشی آی دختر عروسیت هر چه زودتر
درود بر شما
موفق باشید