سلام برادر خیلی بزرگترم
و پدر ارجمندمان و استاد غزلیات خوب و شاعر گرامی
تشکّر از حضورتان و توجه دقّت نظر شما.
خیلی خوش آمدید.
درباره پرسش تان اینکه :
اگر مصراعِ سوم و چهارم را باهم به شکل ِ صنعت ادبیِ ( موقوف المَعانی ) بخوانید ؛ متوجه میشوید . مصراعِ چهارم در واقع ادامه ی مصراع ِسوم است که با پارانتز در اثنای شعر ، برای افرادی که رشته ی تحصیلی شان احیاناً ادبیات نیست ؛ مشخص کرده ام .
و اما یک واقعیتِ جمعی که بیانش خالی از درک نیست اینکه : به طور کلی تصمیم داشتم که دیگر کامنت ها را ذیلِ اشعارم بی پاسخ بگذارم و جواب سلام ها را هم دلی بدهم به چند دلیل ؛ چون هرکس دوست دارد بالاخره می آید و دلگویه ها را می خواند و اگر خودش خواست کامنتی هم برای اشعاری که خوانده ؛ می نویسد . هر کس هم نخواست ؛ نمی نویسد . و دلیلِ دیگر اینکه هرکس را با لقبِ پُرطَمطراقِ مافیا شده ی اُستاد صدایش نمی زنم وجداناً باهام دشمن می شود و اکثراً البته ثَبات اخلاقی و اجتماعی در سایت تقریباً ندارند . و هر روز رفتارشان با من و تو و اویِ نوعی عوض می شود و فصلی و موقعیتی رفتار می کنند. آخر چطور می شود یکی را عزیز و استاد عزیزم و فلان قربانت شوم خواند و بعد از ده دقیقه نگذشته هزار تا ناسزا به همان عزیز نثار نمود ! نمی دانم ! . دلیل دیگرش هم این است که تمام زحماتم را درسایت با اِفترای دهشتناکِ زخم زبانشان به نیت کسب امتیازم ! و نقدهایم را با وجود ضیق وقتم به خودنمایی ام ! و هر فعالیتم را درسایت به قرار گرفتن نامم در قسمتِ ویژه ی اشعار ! و غرورِ من ! و اندیشه هایی منبری از سوی من ! و از این اقلام اتهاماتِ نارَوا و حرفهای توهمّیِ چِرت و پرتِ دلشکنشان نمک نشناسانه تعمیم دادند که وجداناً هرگز این جور تلقّیات در مُخیّله ی من برای لحظه ای هم نمی گنجد و خلاصه دلسرد شدم از بودن و نبودن درجایی که هیچ کسی تقریباً هیچ کس را غیر از خودش را نه باوَر دارد نه اصولِ احترامی بی شیلهپیله دلگرم کننده هست و ضعف شخصیتی بیداد می کند و تشخیصِ درستِ حق از باطل هم ناموجود است .
الان یکی میآید و می گوید نباید رفتار دیگران در تو تاثیرز بگذارد ؛ خب صبر انسان حدی دارد ما هم چوب که نیستیم مَرارت ها و سیاست های ناتمیز را حس می کنیم. اینجا آمدم دلتنگی هایم را بنویسم ؛ نیامده ام که هر روز یکی سرم آوار شود و هَوار کشد ؛ یا از دست پروفایل های جعلی فیک و سارقان ادبی ، جان به لب شویم .
و جوامعِ ما به یک رَویه ی بیغل و غش و اخلاصی تمام عیار و صداقتی خداخواه و خردی جَمعیِ نورپرور ، چه سخت مشتاق و محتاج و دور مانده است.
سپاس از شما و تمامِ دوستانی که همیشه لطف دارند.
و قدردانِ حضورِ ادبپرورِ یکایک عزیزان هستم .
همگی سلامت و دلشاد باشید .
زندگی توبه ای بدون اه،
زندگی احساسی عابر مقابل پیاده نظام مژگانت،
زندگی سرودن بداهه ای بدون مقابل! تقدیم شما استاد حسین زاده بسیار گرامی