يکشنبه ۹ ارديبهشت
|
|
مرزِ اَمنی را به رویت در دلم، وا می کنم
خانه را در موج مویت غرق یلدا می کنم
|
|
|
|
|
گریه میکرد
دختر کوچک
......
|
|
|
|
|
در سخن که در دهن نکته دان بود
روشنگر مسائل روز جهان بود
|
|
|
|
|
تو چه میدانی ؟
از غُصههای عروسکی که
|
|
|
|
|
«دانشگاه صنعتی شریف، پرچمدار بیداری و تفکّر علمی کشور.»
|
|
|
|
|
روز روشن چو شبِ تار بشد رنگ سیاه
|
|
|
|
|
مفتون نشو به ظاهر عالیجناب ها
|
|
|
|
|
تقدیم به پیامبر عشق و ایمان
|
|
|
|
|
(شراب از دست خوبان سلسبیلست)
از آنهایی که طعمش چون شلیلست!
|
|
|
|
|
چپو شد ! بازارچه ی مکاره ی عمر،
به هجومِ تاراجی
|
|
|
|
|
چه سخت میگذرد
این روزها
این شبها
زمان آوار بی حرکتی است
سکون درماندگی است
موج یکنواخت دلمردگ
|
|
|
|
|
گفتن ، به چنان است که بکاری به کناری
بنشسته و در آفت آن سر بسپاری
|
|
|
|
|
«آن شب که چشمانم نخفت»
من در مشهد بودم
در کنار زیارت آن مطهر بودم
گفتم به تو امام رضا یار خدایی
|
|
|
|
|
بیرجه اوشاخیدین بیلمیزدین هش سوزی
ویریلدیم منده ساده گوزلره دوزون سوزی
|
|
|
|
|
لب به کام آشنای جام مینا داده ام
|
|
|
|
|
مداد رنگیهایم،
رنگ به رنگ
میکشم بر کاغذ
مداد سیاه میخندد!
آه،،،
دنیا به اندازه کافی سیاهست
|
|
|
|
|
باد میپیچَد،،، دود میشود، دور از لَب هایم،
در یک آن،، به تنهایی پناه میبَرم
|
|
|
|
|
با دومصرع از چشمت شعر تازه آوردم
|
|
|
|
|
فقط آعوش، ولی پیوسته میخواهم
تو را چون شعر، چون طوفان
تو را من مثل یک باران ، بروی خاک دشت بی آبان
|
|
|
|
|
گفته بودم عاقبت یک روز عاشق میشوم...
|
|
|
|
|
تو به آخرین گلوله می مانی ...
|
|
|
|
|
چش و دلم شو انتظار ا آشنا
|
|
|
|
|
دمِ رفتن به یک لبخند مرا کردی گرفتار
چنان در تُو گِره خوردم که گم شد رشتهی افکار
|
|
|
|
|
تقویم روی میز
سرگردان سیصد و شصت وچند روز
تنهایی من است
|
|
|
|
|
قَسـم عزیزتر از آن لبانِ سـرخِ تو نیست
به آن قسم که خورده ام وفای عهد کنم
|
|
|
|
|
مرا از شوق
چو مولانا ز شهر بلخ
میبرد تا روم!
|
|
|
|
|
.................................
|
|
|
|
|
طوفان که رِسد اَبرِ دَغَل در تب و تاب است
خورشید نمایان شده گَر سایه به خواب است
|
|
|
|
|
ساده بودي و رئوف
نفَست بوي تبسّم مي داد...
|
|
|
|
|
هر جا که یار باشه، میدونِ جنگِ عشقه!
ما مثلِ برّه آهو، اونم پلنگِ عشقه!
|
|
|
|
|
موج بر رقص آمد آنگه عشقبازی باب شد
|
|
|
|
|
یکی میگفت از،
وادیِ خورشید
|
|
|
|
|
گذری به شهر الفبا
از الف تا به یا
پله به پله تا ملاقات خدا
می نویسم قصه ی دخترمو عشق نافرجام او
|
|
|
|
|
تا تفأل می زنی در محضر استاد عشق
|
|
|
|
|
در كنگره دلها ،نام توچه نقشـي داشت
در كنگره هر دل ، نقش دگري بگذاشت
يارب چه
|
|
|
|
|
مسافر رفت و دل در سینه جوشید
|
|
|
|
|
درمان درد دلم از چه بگویم سخن
|
|
|
|
|
هرکس که به آیین نگاه تو گراید
|
|
|
|
|
کاش آن بودم که از من خواستی
آنچه بهرش مهرت از من کاستی
وقت تنگ است و زمان هم در گذر
زود دیر
|
|
|
|
|
افتاده ای در تاب و تب دانی چه باشد شاهدا
|
|
|
|
|
تو که رفتی از دل من، آسمان هم درد من بود
آن زمانی که شکستم، از تو ام رها شدن بود
|
|
|
|
|
تا بود خرگوش ابله در میان
کی بچسبد پوستی بر استخوان
صد اگر خرگوش خوابد در نماز
به که با پیغمبران
|
|
|
|
|
" گاهی خوشی ، گاهی غم "
گاهی زیاد ، گاهی کم
|
|
|
|
|
مرا چه میشود؟
نمیدانم
نمیدانم
نمیدانم
افق گسترده
شب تاریک
خط ممتد جاده
زیر نور ماشین
چگو
|
|
|
|
|
عاشقم باش ای خدا🙏🏻
در جاده ی بی انتها
باش تویارو یاورم
تنها تو باش یه تکیه گاه
درجاده
|
|
|
|
|
شبی در میکده مهمان آن جانان شدم
چون می خوردم هویدا ز پنهانم شدم
ساقیا............
سرکوی ات نشستم
|
|
|
|
|
می شد ایا که شبی بی توخیالم گذرد
من یقین دارم از این روی محالم گذرد
|
|
|
|
|
شب شد و اینک که به بالین فتاده ام
همراه تشک و بالش و ملافه ام
خواب پدیدار شد و دستم گرفت و برد
|
|
|
|
|
وقتی از کودکی خسته ای از زندگی ......
|
|
|
|
|
هنگام مرگ ثروت عالم حقیر و پست شد.
شیطان ز خدعه ای که نشانده مست شد.
|
|
|
|
|
یاری این سوزی که بر لب دارم از داغ دل است
|
|
|
|
|
دلا همدرد آبانی بمیرم
اسیر چنگ بورانی بمیرم
|
|
|
|
|
زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی
که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتنش را از بین میبرد
|
|
|
|
|
یا حبيبي لا تری غیرک عینی ابدا
|
|
|
|
|
چون زخمهای کهنهات یکباره سر وا کرد
باید برایش مرهمی هم نیز پیدا کرد
|
|
|
|
|
شعر سعدی دیگر ظرفیت وصف تو را
چه غزل باشد
چه رباعی
ندارد
|
|
|
|
|
غریبه بود، اما
از بالا که نگاه می کردم
بسیار، آشنا می نمود
در باد می آمد
|
|
|
|
|
پاچه خوار و مدیحه کو تا کی؟
|
|
|
|
|
نیستی دردِ تو اینجاست خودم میدانم
رفتنت آخر دنیاست خودم میدانم
بعدتو لحظه ای آرام ندارد قلبم
مث
|
|
|
|
|
وقت رخصت،دم به دم،عشق گفتن؛چه سود
|
|
|
|
|
یانار بو دردیمه گورَن گوزلریم
یاندریب سینَمی أوتن گونلریم
|
|
|
|
|
میخواهم با تو پیرشم
در لحظه های ناب عاشقی
من باشمو توو یک حیاط و یک باغجه
پر از گل های رازقی
در
|
|
|
|
|
شب بود و قدم و، دوره گرد ،
صوتِ زیبای ویولن
|
|
|
|
|
دست از این دیوانهی زنجیرهای بردار، عشق
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۲۴ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |