گاهی خوشی، گاهی غم
" گاهی خوشی ، گاهی غم "
گاهی زیاد ، گاهی کم
گاهی خشکیِ دیده و ، گاهی نم
یادش بخیر بسطامی
گلپونه ها ، کنارِ آن ارگِ بم
صدا به دستِ او بود ، گاهی زیر و گاهی بم
یادش بخیرجمشید ، آن گویِ بلورین ، جهان نما ، جامِ جم
گاه میشود دنیایمان ، در دستِ اِسکروچ است ،
گاهی به دستِ حاتم
گاهی فقط امنیت ، موجودست و میجوشد ،
درونِ کشتیِ نوح
گاهی سفینة النجاة حسین است ، سبطِ عزیزِ خاتم
آدم ،
گاهی زنعمتِ زیاد ،
تباه میکند خود را ، در عرصه ی دود و دَم
گاهی تقوایش میبرَد ، او را بسمت و سوی آن یگانه ،
در بَرِ آن کعبه ی آمالِ خوب ، میخورَد آبِ زمزم
گاهی هم پایمردی ، برایش ازجهاد میگوید و، او مثلِ کوه
گاهی به چهره ی کفر،
ز سایه اش هم ترسان
یکریز ابلهانه مینماید ، از رَبِ خویش هم او رَم
گاهی عسل میخورَد کیفور شود ، ز فرطِ شیرینی اش
گاهی به شوکرانی ، مینوشد سقراط وار، به یک نفَس، آن سمّ
گاهی بسانِ شاپرک ، گاهی بسانِ یک شمع
گاهی صدای زمزمه ،
برایش خوب واضح است ، به واضحیِ نورهای خورشید
گاهی هوارِ اخطار، خیلی برایش کم است ، ز بهرِ آن دوتا سمع
پیامبرِ خوبی و مهربانی ،
هم کَرَم اش زیادست
هم ، اخلاق اش عظمیٰ ست
چه فرقی میکند بنامی اش ، رسول اکرم
یا که پیامبر شریفِ اعظم
اوست ، مثالِ یک یَم
درعینِ دریایی اش اوست ، دوستِ خدا
رفیقِ ایده های ابراهیم خلیل الله هم
بهمن بیدقی 1401/7/21