يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ پاییز شاعر فاطمه گودرزی
|
|
تا کجا اینگونه بیتاب و شتابان می روی
|
|
|
|
|
سالهاست دل نه جان کندنمان را دیدیم
|
|
|
|
|
روزگاری را که با تو .....
|
|
|
|
|
می وزد و باد و می کشد باران
سرمه در چشم دختر پاییز
|
|
|
|
|
می شناسم این روزهای پلشت بی احساس را
|
|
|
|
|
یک بار دگر خانه آن آباد بگو سیب
|
|
|
|
|
ما لاله ها را به دستهای پیاده رو بدهکاریم
|
|
|
|
|
پرت میشوم به کنج خاطره ای
که به رخ میکشد خطوط چشمم را
|
|
|
|
|
من فاصله ی مرگ تا مرگ را با تو زندگی کردم
|
|
|
|
|
سیبی از دست تو افتاد و دلم هری ریخت
|
|
|
|
|
من نفس میخواهم و یک بیت شعر
|
|
|
|
|
و درخت سیب را به جفا آزردیم ...
|
|
|
|
|
و تو بزرگترین مفهوم حجاب زن ها و زمان ها در بالا ترین نقطه آسمان شهر های دود آلودی
|
|
|
|
|
نیا باران نیا اینجا زمین است
به جای گل تو باغچه بمب و مین است
|
|
|
|
|
انگار نگاهت از اصول فلسفه دستور دارد برای حلاجی جان این منصور
|
|
|
|
|
فردیس شهر اباد من بر روی اریکه تنهایی
|
|
|
|
|
مثل حسرتی خوردنی و آهی کشیدنی
|
|
|
|
|
مثل گنجشک که شب به پنجره ات میخورد پرت میشوم گوشه خیالت
|
|
|