پنجشنبه ۱ آذر
اشعار دفتر شعرِ غزلیات شاعر علیرضا شفیعی
|
|
گر که گاهی خوش نمی گردد به کامت روزگار
یا که سنگی سخت می بندد به گامت روزگار
...
|
|
|
|
|
موجِ شادی در پیِ هر قطره از بارانِ توست
این همه رنگ و نگار از سایه یِ الوانِ توست
|
|
|
|
|
پروانه را در پیله ای ، محصور می خواهی چرا ؟
باشد حیا در ذات او ، مستور می خواهی چرا ؟
|
|
|
|
|
یک بال خِرد ، بالِ دِگر ، صدق بدانیم
در اوج ببینیم وطن ، در طَیَران است
|
|
|
|
|
خواهی که شَوی نیکْ سرانجام گذر کن
از عقل مدد جوی و زِ اوهام گذر کن
|
|
|
|
|
اکسیرِ عشقت باده ام ، تا پر شود پیمانه ام
طوفان شود دریای دل، ناجی شود افسانه ام
|
|
|
|
|
ساقیا می ده که تدبیرم به جام افتاده است
ساغرم پر کن ز می قرعه به نام افتاده است
|
|
|
|
|
ای آسمان آتش فشان دیده پُر آبم می شود
دل در فراسویِ بُتی گویی سرابم می شود
|
|
|
|
|
تا در قلوبِ مردمان بَذرِ ریا پاشیده اند
با خود پسندی برده اند از ذاتِ هر معنا شَرف
|
|
|
|
|
روزگاری باد آمد تُحفه اش نیرنگ بود
تحفه ای رنگی که با رنگ و ریا هم رنگ بود
|
|
|
|
|
گفتم گره ی زلف تو زنجیر، چنین باد
گفتا گِله ای نیست چو تقدیر، چنین باد
|
|
|
|
|
طوفان که رِسد اَبرِ دَغَل در تب و تاب است
خورشید نمایان شده گَر سایه به خواب است
|
|
|
|
|
یارِ زیبا رویِ ما، در نیتش تردید باد
تا به قدرت می رسد تیمورِ لنگی دیگراست
|
|
|
|
|
دَر گِردِ جَهان هیچ نَگردید نباشد
جز نامِ حسین قابلِ تَمجید نباشد
|
|
|
|
|
چون مریدانِ عرب یا غرب، هردو غافلند
از سقوطِ فِکرتِ آنان ، بَسی دَر حِیرتم
|
|
|
|
|
سَحر شد شام بیداری و چشمم غافل از خواب
نصیبم شد غم و حسرت وَ پشتم پُرخَم و تاب
|
|
|
|
|
عمریست که سَرگشته به دنبالِ سرابیم
دیریست ندانیم که خود ، نقشِ بَرآبیم
|
|
|