باسلام
شاعره فرهیخته رجایی علیشاهی (صنم)
باحضورفرتان برحقیرانه ام
سپاسمندم خرسند
درود و عرض ادب بزرگواران
ممنونم از همراهی تک تک شما عزیزان
از طعنه های با سیاست میزندبیرون
از قاف قانون و قباحت میزند بیرون
.
از شرق آغازیدنش تا مغرب خورشید
از بند نافش با شهامت می زند بیرون
.
تب می کند با هر دلیری لگد خورده
با عقربه از صفر ساعت می زند بیرون
.
هر ثانیه خمیازه ی تاریخ پر تکرار
از دست ویران ِ مرمت میزند بیرون
.
شاید مسیح تازه ای از چار میخ نفی
با حیله از شام خیانت میزند بیرون
.
مشتی رسولان سخن با ترس می گفتند:
خون از کجایش با چه نخوت میزند بیرون؟
.
پیش خدایش انعقاد کودکی شل را
هی لخته لخته با شجاعت میزند بیرون!
.
شکی ندارم آلت قتاله ای عریان
از زخم او دارد بشدت میزند بیرون
.
او خطبه ای آزاد در بطن خیابان را
با آه آبان در نهایت می زند بیرون
.
دیدم میان بوی تند خون خود می گفت:
خاموش! رد این جنایت میزند بیرون!
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
بتول رجائی
🌹🌹
برای شعر شدن یک نوشته پارامترهای مختلف اعم از مضمون و تصویر و ساختار نیاز است.
پیشنهادم برای شما بزرگوار مطالعه ی بیشتر در شعرهای امروزی است اگر به سپید گفتن علاقه دارید سپیدهای زیبایی در سایت و کتاب ها وجود دارد که قطعا به شما کمک خواهند کرد
بمانید به مهر و بسرایید