يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ بغض ها سیر میکنند شاعر علی رضایزدی
|
|
من به اعجازِ حضورِ حس ناپیدایی ات
|
|
|
|
|
این دل آشفته ام ،هی بی قراری میکند
این تنم ،عقلانه ام ،بادل خزانی میکند
من ندانستم ستیزی شیره عجنم
|
|
|
|
|
چشمم دیگر جایی برای اشک هایم نیست
صدایی درون هنجره خسته و بیمارم نیست
چندیست که حتی خبرم درد میکند
|
|
|
|
|
درد ،بزرگ است زمانِ تنهایی
نشسته ام به انتظار موخرمایی
کویری خشک وپر ازترک های عمیق
ببین
|
|
|
|
|
اینکه دوست میدارم ،من تورا، نظم میریزد بهم
کان زیک شب میشوم از غم جدا ،نظم میریزد بهم
کز نگاهت ا
|
|
|
|
|
دردِدل با خدا
خدایا بی تو من سردم
مثالِ شاخه بی برگم
حواست هست بی تومن مردم؟
ببین چون لاله پ
|
|
|
|
|
داغ خواهر پشت برادر راشکست
خاطراتش تاقیامت هست هست
آخر آن یک دانه خواهر رفت رفت
در میان آسمان ه
|
|
|
|
|
یارب این دنیا چه دنیای بدیست
هرکسی گیرو سراغ جفت خیش
کاشک میشد بی بهانه پرکشید
یاسواربال رویا ها
|
|
|