چهارشنبه ۲۸ آذر
اشعار دفتر شعرِ کج و مج (شعر اعتراض) شاعر حسن گائینی (رزاس)
|
|
سکوت می شود
خانه تهی
و تب دستها که تنهایند از چنگ رخوتم
|
|
|
|
|
یک شهر و یک شَمَل
زهرِ چشم و برقِ دشنه
نازِ اندام...
قاق کشیده نم
|
|
|
|
|
یک هستی یانیستی
یک معنا یا پوچی و یک آسمان دریا،
تلخیِ غم را در شبِ چشمانم می نگارد
|
|
|
|
|
شانه های سپید هیچ یوسفی...
مسیح نداشت
من انگشتم را برای هیچ فرشته ای....
نارنجی نمی کنم
|
|
|
|
|
تو بودا...
من هندو
تو صافی...
من صوفی
|
|
|
|
|
ـ پیری
ـ برنایی
ـ سیری
ـ گرسنگی
|
|
|
|
|
همه جا غبار
برگها نفس نمی کشند
اما قلبم روشن است
مثل پرندهای؛ دل می زند
هیچ شاخه ای در ر
|
|
|
|
|
چون فرشته ای؛ که پاکی اش را
در جهانی به مقصد رسیده!
...نیالوده است
ـ بی انتظار نگریستن
|
|
|
|
|
بزودی
می رقص اند
سرها...
در
چنبره گریستن
و
من...
گمشده در شعبده ٔ شیطانی خویش
مزاح
|
|
|
|
|
سفر خاک
❇❇❇
توی
کوچه... پس کوچه های زندگی
همیشه ـ دو نفر م!
یه علی چپ
|
|
|
|
|
مهراوه...ام
دیریست، تقصیری کرده ام
بسان گُلی راه کشیده بر ـ سنگفرش
و رستاخیزی از؛ خشم و
|
|
|
|
|
از این همه...
رفتن و رفتن
بُریدن و گذشتن
همه بی آب و آبادی
و
سردرِ معبد...
ـ چشم مناره ای
|
|
|
|
|
نه خشکی
نه آب
ونه دهانی، خردمند...
ـ ناشکیبایی اش را، جاری نمی سازد!
آنان
که در
خلوت خویش، پر
|
|
|
|
|
⭐زلیخا
ـ
حالا که
تن
را
ندیدی
بیا،
ـ جان...
را
ببین
بی جان و بی... آرام!
رمز و راز ا
|
|
|
|
|
شدم لیلی...
که شیرینِ دلت باشم
شدی مجنون...
امّا
|
|
|
|
|
موج اشکم می شوره،
ـ صورت ماه
تا که شب جار بزنه،پرسهٔ صُبحو...
ـ تو...دِلا
قـــــرمــزِ ماهیِ ت
|
|
|
|
|
دیگر
اشاره های خدا، بی ثمر است
چون ناقوسی،
پیچیده در ردایی خشن
ـ هوسهای درونی ام را پن
|
|
|
|
|
یادم نیست،
یادبود ها
چقدر عمر میکنند
و غروب
چقدر کنار نیلوفر، دعوتم می کند
از آغاز
دور دست
|
|
|
|
|
کسی مرا نفهمید
و
حقیقت
فهم مرا، با واژه ها می جست...
همانگونه که:
ــ گوشی برای فهمیدن
|
|
|
|
|
مثل یک ابر سفید
پشت حصار آسمون
توی دریا
کمی هم مثلِ پَــریا
می نویسم لای موهات
یک شب درازِ یل
|
|
|