❇✴✳
.
.
بزودی
می رقص اند
سرها...
در
چنبره گریستن
و
من...
گمشده در شعبده ٔ شیطانی خویش
مزاح های... بی نمک
و
بی ثمرم را...
تقدیم
اراده های بی رنگ تر از، بی رنگ خویش می کنم
گُم
شده ام...
امّا خطر را ،نمی هراسم
و
در
انتظارِ...آن فریاد
که
مرا...
ـ الاغ غ غ صدا می کرد
دور... تر از خود نشسته ام !
تا
بازی کودکانه
مانده در حماقتم را ، سر گیرم
از
حیوان
تا
آدمی...
غرّش واره ای ،نمناک
مرا
از
حزن
تیـــرهٔ آسمان، می گریزاند
اینجا
بسی فلاکت نهفته است
خونی مُرده در رگِ واژه ها...
شادی خورده را، زهر خند می زند
آنسوی شاعران ...شعرهای مُرده را
دل
می سپارند !
و
من
سر مست...
چون ، اشـــباحِ گریزان
در
پایکوبی بر ، گور های آرام
دست در دست...
سر نشــــینِ صلیبِ مــتروکم
شعله
می پاشد، دشـــنه ها ...
در
پیِ جانم
وز وزِ ... مخمورِ اوهامـم
ـ پنجره... آه ه ه می کوبد ، مـــاهِ رُخسارش
تفته
از
عشق
شبنمِ بی حاصلِ،
تقدیرِ...
دو ران .... اَم !
ـ
* ح . رزاس
درود بزرگوار
دستمریزاد