شنبه ۳ آذر
اشعار دفتر شعرِ سپید و سیاه ( سوررئال ) شاعر حسن گائینی (رزاس)
|
|
آدمها با سگها زوزه می کشند
ماشینها با طویله ها
|
|
|
|
|
نه...
به سعادت روی زمینم
نه...
به غولهای ظریف غریزه ام
|
|
|
|
|
بیزارم از خود…
خام و حیران از سوز سینه می نالم
بدنبال دلی میگردم به سمت باغ و بهار
|
|
|
|
|
کور نه!
بوفی اما...
و از هر قماش دخترها سیگار می کشند
|
|
|
|
|
مثل یک فردوسی بی ادب
قبل از آنکه از نو بکارم اندازند
می خواستم بگویم:
پروانه ها می آبند با شمشیر
|
|
|
|
|
سو به سو...
فرو خورده می شوم
|
|
|
|
|
یکّه و صبور چشمانم کجا گریخته اند
بودنم را بی رنگ می کنند
|
|
|
|
|
آسمان از پوست
زمین از گوشت
|
|
|
|
|
از درد هوس ساختن...
آب دهانم را قورت میداد
|
|
|
|
|
دیوانه رو به در ایستاده سلام می گفت
ابرمی گریست ستاره رغبت اش می رُفت
|
|
|
|
|
ناپیداترین آینه ها...
آسمان که میمیرد بخاک چکّه می کند
|
|
|
|
|
تو جُزْ منِ منی
سایه ای هم خون
سینه های یاقوتی باران در جدولِ زمین!
همسانِ تو کسی را دوست نمی دار
|
|
|
|
|
آغاز خیانت از من بود
سمندر آتش افزود
نگاهت را مگیر
پاکی یک تجمّل است!
|
|
|
|
|
مثل وبا زده ای عُق زده
با لبانی سجاف و دالبر
گوساله ها دست میر غضب را لیسیدند
|
|
|
|
|
پشت نان آسیاب است...
خانۀ جلّاد ؟!
|
|
|
|
|
بریدن...
همیشه از رگهای من بالا می رفت
|
|
|
|
|
از ناژه خیزران
شبی سوزان
در شکافی تماشایی
شکل غریبی مرا کشید
|
|
|
|
|
نگاه های درشت بین...
موحش و عامیّانه اند !
با صدای آسمان چین می خورند و دستان خدا را...
آلوده می
|
|
|
|
|
چه جایی بهتر از شهر بازی برای زایمان
باران که راه می افتد
|
|
|
|
|
گاهی دنیا غیب می شود!
تا من...
روی چیزی را بکِشم
|
|
|
|
|
بگذار...
نیک و بد به غبغب اندازم
چقدر ثروتمندم !
مجسّمه ها چیز خوبی خوردند...
|
|
|
|
|
چرا آن کبریت را نمی کشی ؟
تا سوختن یک بال دیگر بود
پشت همین زوالی که در سایهٔ آفتاب نشسته است
|
|
|
|
|
همان جا که ایستاده ای...
دلم از بخشیدنت آرام نمی گرفت
از این سو که منم...
با نگاهت پراک ن ده میشو
|
|
|
|
|
تنها حقیقت...
برابر آینه معکوس نمی شود
|
|
|
|
|
روی طناب های درهم و برهم
از...
جعبهٔ مستطیلی سیاه بیرون آمدم
|
|
|
|
|
مفید بودن مرا ایستاده نگه می دارد
اگر زبان درآورم...
ـ بادها عبور نمی کنند
|
|
|
|
|
هوا را مه گرفته
مرا استعلام بیرونی ام
وقالیچهٔ سلیمان میان اُریبِ سایه ها بدنام
|
|
|
|
|
چرخ و فلک اگر ماهی بود
کادوهایش را باز میکرد
|
|
|
|
|
هر کس قیمتی دارد
با طعمه ها هماهنگ شوید
این نقاب کیست؟
... با احترام ستایش کنید
|
|
|
|
|
ما همیشه بیماریم
تنها استفراغ، سرخوشی ماست
|
|
|
|
|
به اقیانوس آینده کشتی اندازید
چون فریفتنی از ترس
|
|
|
|
|
مرگ بر گرده زمین می رقصد
نهنگ های قاتل ، دریا را شکسته اند
|
|
|
|
|
ماندهام زیرِ
دندان های مصنوعی ام !
|
|
|