يکشنبه ۹ ارديبهشت
|
|
........عادت دارم.......
من به دستهای
سرد و یخ زده
پوستها تاول زده
شهر
عادت دارم
من به آ
|
|
|
|
|
این شعر دو بیتی است و در باره احساسم سروده شده
|
|
|
|
|
روزِ زمین روزِ زمان روزِ جنونِ یک حسد
در عقده های خفته ای پیدایشِ جرم و جسد
روزِ فرودِ آتشِ شهوت ب
|
|
|
|
|
به نام خداوند بس مهربان
خداوند آگاه و روزی رسان
|
|
|
|
|
شبوروزمشدهیکسان
ندارم.هیچآرامش
نبینم.رنگآسایش
دلمتنگاستسامانم
|
|
|
|
|
خاک را بر سر کدام خانه فرو می ریزی ؟
|
|
|
|
|
شب دشنههای پنهان، شب سینههای پاره
شب زخمهای عریان، شب وحشتی دوباره
|
|
|
|
|
معشوق شعر من شده ای ای تمام من
|
|
|
|
|
وای من تو کیستی نور عاصم نیستی؟
تو کجا در لیستی نمره ای تو بیستی؟
|
|
|
|
|
ربیع آمد و خورشید بر زمین تابید جمال خویش درخشید بر زمین خورشید
شروع دیگری از مهر و عشق شد آغا
|
|
|
|
|
از خانه بیرون می زنم از فرط تنهایی
|
|
|
|
|
نمی دانم چرا...
یک جاده در ذهنم مدام می جنبد!
|
|
|
|
|
پیچیده به عالم همه جا بویِ محمد(ص)
|
|
|
|
|
مژده آرید آمده بخت سعید
وقت خوشحالی دلها وقت عید
|
|
|
|
|
ای دلا ، گر پایان ندارد این همه درد و عذاب
پیشه کن صبر که خرم می شود حال خراب
|
|
|
|
|
جای شادی در عروسی صحبت ناباب نیست
|
|
|
|
|
ما قصه های تلخ شب و پشت و دشنه را
در سا یة سیا ه درختان دوزخی
آنقدر خوانده ایم و به تکرار خوانده ا
|
|
|
|
|
دل چون شکسته سازم غم روزگار دارد
چه ترانه های محزون که به یادگار دارد
|
|
|
|
|
ویراستار کارم باش !
ای ممتحنِ کارها
|
|
|
|
|
من غافل زنادانی غافل زدنیا بودم
مدهوش یارو بی خبر زهر جا بودم
غافل که یار من در خیالی خام بود
زا
|
|
|
|
|
نمی دانم
آیا تو شبها دورتر میشوی
یا
|
|
|
|
|
هیچ داری یک خبر یک حال و احوالی ز من؟
بی مروت باز کن لب یک کلامی یک سخن
در خیالت خوبم اما نی
|
|
|
|
|
گفتم غم تو دارم ، گفتا غمت سر آید
|
|
|
|
|
مرا از یاد ها بردی، شکستی و زمین خوردی ...
|
|
|
|
|
هر روز در جهان، چند پروانه می افتد در آب، می میرد...
|
|
|
|
|
خانه را ویرانه کردی و وطن می خواستی
|
|
|
|
|
ماه دردامان ابری تیره پنهان مانده بود
چون کویرتشنه ای درسوگ باران مانده بود
|
|
|
|
|
این چه روز است که شب گشته چو روز
این چه شب خواب ربوده چون روز
همه اوقات شده در هم و گم
|
|
|
|
|
چیزی از من مانده در روح تو مثل یک حباب
|
|
|
|
|
.....موج و دریا....
معشوق اگر وفا کند محترم است
از روی وفا جفا کند محترم است
عمریست که معشوق به
|
|
|
|
|
کنارم بودی
و
درد دوری
نزدیک تر
|
|
|
|
|
شب ،سکوت ،افکار،
وهم خیال و رویا
هجوم بی امان دلتنگی
در کشاکش زمان
و تو در میان این همه
فقط خی
|
|
|
|
|
برای تو می نویسم
ای خوب تر از آرامش مطلوبِ من
آدینه ات بخیر
صبح هست
دست جمعه رابگیر
عاشقی را
ا
|
|
|
|
|
شهر تبریز شدم عمق وجودم یخ زد ...
|
|
|
|
|
انگار در این جمعهی دلگیر تنهایی
|
|
|
|
|
محرمان عشق
ما محرمان عشقیم تدبیر کن قضا را
درویش وار به لطفیم در دل صفا را
در کوی می فروشان جا
|
|
|
|
|
پرواز شعر و معنا با ما ادامه دارد
با دوست زندگانی هر جا ادامه دارد
|
|
|
|
|
تو رنج می بینی درون دنیا و،
من درونش تُرنج
|
|
|
|
|
گفته بودی میروی اما نگفتی تا کجا، اما نگفتی تا به کی
|
|
|
|
|
اگربعد از ازدواج دوستم نداشته باشد چه؟
|
|
|
|
|
ویرانه شد شهر خیالی , سینه خالی بگذریم
|
|
|
|
|
واژه بر نمی آید همی
آخر چرا؟
آه سینه حبس گشته
بر نمیآید
چرا؟
رخت دوشینه
مانده بر تن سالها
|
|
|
|
|
( به گندم زار زلف خوشه چینی )
|
|
|
|
|
نوری که عقب میکشد از ظلمتِ این دهر
بی پرده تر از عالم خورشید ندارد
سکنی نگزیند در این دار مکافات
|
|
|
|
|
رازِ سبزِ رستگاری ، دل بدست آوردن ست ..
|
|
|
|
|
چه پاییز عجیبی ریخته در چشمان زیبایت...
|
|
|
|
|
روز سپید
بر میز صبحانه
با ته مانده ى تلخ تکرار
يك فنجان
|
|
|
|
|
نیمه شب که می درخشد اختر و ماه قشنگ
در شکوه روح بخش کهکشان می بینمت
|
|
|
|
|
دیده ی حق بگشا و بنگر که روزگار
نچرخد به جز در دست پروردگار
|
|
|
|
|
زندگی خیلی خوبی داشتم من با شوهرم دست در دست هم کار میکردیم و با بچه ها شاد بودیم و در خانه مان برای
|
|
|
|
|
ای ماه پشت ابر نهانم، شبت بخیر
|
|
|
|
|
باز آوارهی مسیر کوره راهی امشب!
|
|
|
|
|
آمد نشست، قلب مرا آب کرد و رفت
تصویرِ آن مقابله را قاب کرد و رفت
آرامش از سرای خیالم، گرفت و برد
|
|
|
|
|
ای کـاش زنـدگانی فتـوکـپـی بـداشت
روزهای خـوش رفتـه کـپی میشدنـد
|
|
|
|
|
چشم من بر قد رعنای تو جان می افتد
|
|
|
|
|
لحظه ای چند به دیدار نگاهت که مرا کافی نیست
|
|
|
|
|
چون غمزه چشمت غزلی ناب ندیدم
زیباتر از این گوهر نایاب ندیدم
|
|
|
|
|
آن که انگاشته ای حاکم عشق است علیم
حکم آوارگی ات را دو سه امضا زد و رفت
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۲۵ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |