شنبه ۱ دی
اشعار دفتر شعرِ عشق و ابدیت شاعر مهدی بابایی
|
|
هرگز نشنیده است صدای سکوت را، سنگریزه ی کف جویبار ...
|
|
|
|
|
هیچ چیز در جهان، جز پل ، زیباترین قرینه ی عشق نیست...
|
|
|
|
|
بوسه ی صلح، به زیبایی شاخه گلی ست، روئیده بر خاک ماه اندیشه ...
|
|
|
|
|
در بهار دیدار، دشت تن ات را ، گل به گل می بوسم
|
|
|
|
|
ترس، سگ نگهبان، کاخ استبداد است...!
|
|
|
|
|
کودک اندوه، با سنگ می شکند، شیشه ی احساس را، در غروب...
|
|
|
|
|
کدام کودک بازیگوشی، در چشم هایت یک شیشه دوات سیاه ریخته ....
|
|
|
|
|
شبیه ترک انار لب های شیرین تو ...
|
|
|
|
|
در حجم یک دانه انگور بر خاک افتاده...
|
|
|
|
|
هر آلبالو ، یک قطره خون سرخ است، که از مژه ی درخت، می چکد بر خاک ها و جویبارها...
|
|
|
|
|
پروانه ای خفته بر ناف سیب، هر شب خواب صلح انسان را می بیند...
|
|
|
|
|
صلح، یک انار ترک برداشته ی خونی ست، بر بلندترین شاخه ی درخت استبداد...
|
|
|
|
|
هر روز در جهان، چند پروانه می افتد در آب، می میرد...
|
|
|
|
|
آینه یا مرد نقاش یا شاعر ؟
|
|
|
|
|
در یک گورستان متروکه، روزی باران نم نم می شوید، خاک از روی استخوان های تنم...
|
|
|
|
|
زیباترین شعر جهان را، آیا شاعر می نویسد بر روی کاغذ...
|
|
|
|
|
هوس دارم، روزی گاز بزنم، سیب نشسته ی صورت تو را...
|
|
|
|
|
رقص گیسوی بید در باد، پرچم آزادی خداست..
|
|
|
|
|
وه، آزادی قرینه ی لب های توست، یک انار ترک برداشته، بر بلندترین شاخه ی درخت عشق...
|
|
|
|
|
آزادی، زیباترین دختر باکره ای ست، که مشتاقانه با تو از عشق می گوید...
|
|
|
|
|
در باغ لحظه ها،
برای دست های کودک عشق،
چشم های سیاه تو،
به گیلاس های سیاه رسیده می ماند...
|
|
|
|
|
ای شعر، ای کیمیای واژه ها،
اینک که جغرافیای جهان،
در احتکار استبداد است،
و مغز انسان در استعمار
|
|
|