و ا ژ ه زلا ل
ما قصه های تلخ شب و پشت و دشنه را
در سا یة سیا ه درختان دوزخی
آنقدر خوانده ایم و به تکرار خوانده ایم
تا در طلوع حادثه ها سرخی فلق
حیثیت سیاه و شب آلود دشنه را
رسوا کند به برکت صبحی سپید بخت
رسواتر از همیشة تاریخ قصه ها
*********
ما در مصاف سلطة شوم سیاه شب
دندان خشم بر جگر پاره بسته ایم(1)
آن گونه کز دودیدة امیّد و انتظار
بر جای اشک
جوبار خون به پهنة رخسار می دود
باشد غبار مقدمت ای واژة زلال
با خون دل زدوده ،به عهدت وفا کنیم.
***********
در قحطسال شعر و شرف، در کساد عشق
ما وامدار عصمت گلهای پرپریم
در پهنة نبرد اهورا و اهرمن
آیینه دار حرمت سرو و صنوبریم
هرچند در درنگ زمستان دیر پای
در سایة سیاه شب و سحر اهرمن
در هر نفس ضیافت زخم است و دشنه ها
در هر قدم حکایت اسبان بی سوار
اما پلید و زشت و تبهکار ، اهرمن
بگذار تا بداند و از غصّه دق کند
ما در پناه عشق وشرف کیمیاگریم.
با رنگ خون به چهرة تاریخ شرمگین
رنگی به رنگ عزت و آزادی وشرف
رنگی به یاد طلعت خورشید می زنیم.
*************
در لحظة طلوع تو ای واژة زلال
ای نام نامی ات
ورد مقدس انسان به روزگار
تا پر کشی چو سایة سیمرغ
بر تشنه زار پهنة این خاک دیرپای
با غنچه های هستی زیبا گلان باغ
ما در نثار مقدم تو گل فشان کنیم.
آخر نگاه کن به تمنای غنچه ها
این نام توست که در کوچه های شهر
با شوق و انتظار فریاد می کشند
ای نازنین طلسم
ای واژة زلال.
تهران بهار1402
بسیار زیبا و خوش آهنگ بود