جمعه ۷ ارديبهشت
|
|
بیپدر گشته چنین کوچه که من عریانم
|
|
|
|
|
گاه غمگینم و معشوق در شوق یار
گاه انگبینم روزگار یار چون زهرمار
گاه در چاه ظلمت شب چون قرص ماه
گ
|
|
|
|
|
و آنچه میگردد پریشان زلفهای آذر است
|
|
|
|
|
منصور شدم نور شدم تا عالم بالا رفتم
هیهات که این عروج مستور ندیدند مرا
|
|
|
|
|
سکوت!
در صدای گلویم پیچید
دندانِ در
دندانه های کلید را خورد
|
|
|
|
|
باز ، اکشن ،
صحنه را بگیر از سر
بشنو ، راز " لن ترانی" باز .....
|
|
|
|
|
با ملحدان مومن قدار می رقصم
حلاج در آغوش روی دار می رقصم
هرچند می رقصم به اندوهم وفادارم
گویی ه
|
|
|
|
|
تا به حالا مثل من از غصه هق هق کرده ای؟
|
|
|
|
|
خویش باید،
برخود از بهر دگرها،
زین جهان از رأی سرها....
|
|
|
|
|
به جرم جعل نادانی به جان جانم افتاده...
|
|
|
|
|
روزی که خدا در آن سکوت کرد...
|
|
|
|
|
صحبـت دانـا دل سنجيـده كار
حل كنـد از بهـر بشـر نقص كار
هـر كه
|
|
|
|
|
توو راهِ خرید ،
یه چیزِ پلید ،
او دید و خرید
|
|
|
|
|
هرچند گفتن به حقیقت ولی قصه....
|
|
|
|
|
پسر نوح با بدان بنشست
آنکه با او نشسته بوده منم!
|
|
|
|
|
در مورد زیبایی و جذابیت چشم هاست که به تاج محل هندوستان تشبیه شده است.
|
|
|
|
|
از بهار رخ تو بار دگر جان گیرم...
|
|
|
|
|
دردیست دراین سینه که پنهان نتوان کرد
این سرّ درون از پس هر پرده عیان است
آن یار که دل ب
|
|
|
|
|
صد تا هزار تا مورچه
دون میبردن تو کوچه
چوخلی چوخلی قاریشقا
دن چکیردی باریشلا
|
|
|
|
|
در این سرزمین به غربت رفته
همه ان ور دریاچه هستند
همه ماهی ها وقتی زنده زنده به
اب انداخته میشد
|
|
|
|
|
باید که مُرد آنجا که مرده ها روحشان شاد و زنده ها در عذابند
|
|
|
|
|
تربيـت دست تـو سـازد بشـر
تربيتـش گـر، به هـر خيـر و شـر
صنعت
|
|
|
|
|
دارقیندی
بو چاتدامیش گونلوم
|
|
|
|
|
اشاره بر سختی راه وصال داشته و اینکه عاشق چگونه در این راه همچون پروانه ای بر گرد شمع می سوزد و می س
|
|
|
|
|
دستهایت چتر،
چشمهایم خیس،
بغلم کن،،،
توفان سهمگینی در راه است!.
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
تنها تویی که
از دهانم بیرون میآیی...
|
|
|
|
|
تا یاد توام بمان به یادم ای عشق
|
|
|
|
|
وقتی که من مردم، برگی فرو افتاد
در انجماد شب، در کودتای باد........
|
|
|
|
|
آن پیر مغان گفت به کرّات تو را
در دست نگیر آنچه که هیهات تو را
در کیشِ طَمَع آنچه که از آن تو نیست
|
|
|
|
|
تَنها از پَرِ سوختَهی پَرندِگانْ بِنِویسَم!
با حَسرتِ پَرهای پَرپَر شُدهی… رویاهایَم بِنِویسَم!
|
|
|
|
|
ناله جانسوز تر از ناله ی فرهاد زدم
|
|
|
|
|
خون ، همیشه به مغز خون آشام ها میرسد!
|
|
|
|
|
من و قصه ی جدایی تو و غصه ی نماندن
غزلِ نوشته بر دل، ز حیا و شرم نخواندن
|
|
|
|
|
هرچه را افسرده را پیش آورید.
همچو ماری است که از نیش آورید.
از عسل پالوده سازید یا به کام دلربا.
|
|
|
|
|
مردی از جنس شرافت
پاکدامن، با لیاقت
مردی از جنس شجاعت
پرعطوفت، با محبت
مردی از سوی خدا
مرد مرد
|
|
|
|
|
نباشی تو کنارم شب و گریه در کمینه
تو همون فرشته ای که اینجا با من رو زمینه
|
|
|
|
|
من عاشق ِ دل دل زدن ِ خاک ِ کویرم
|
|
|
|
|
قطره ای می بوسد زنخدان سیب سرخ را
|
|
|
|
|
بی تو پائیز دلم
منتظر کبریت است...
|
|
|
|
|
هر چه گفتم من به باران بر چه میباری نبار
|
|
|
|
|
دلم برای نجابت دختر همسایه تنگ شده است
|
|
|
|
|
درونِ تابلوام خورشید را کشیدهام ،
به رنگِ پرتقالی
|
|
|
|
|
روشنـي حكمـت پـروردگار
در نظـر آدم شـب زنـده دار
آنكـه
|
|
|
|
|
با این همه شب عجیب
انتظار ایستاده در چشمانم
قد می کشد.
|
|
|
|
|
به خون و خاک، گاهی هم به آتش میکشانندم
سفرها تا به دستان افق ها میسپارندم
|
|
|
|
|
ای شبم رویای در هم ریخته
روزهایم چون تبی افروخته
ای که هر دَم در فراغت سوختم
عاقبت دار دلم در شعل
|
|
|
|
|
گرچه هر کس مشکلی دارد برایش ناجی ام....
|
|
|
|
|
به جسم و روح زن حرمت گذارید...
|
|
|
|
|
کمی صبر کن
بگذار نگاهت را دنبال کنم
با مهری که به دلم انداختی
|
|
|
|
|
کابوس
روزی من خود را ازین کابوس بیرون میکشم
باز هم از قعر اقیانوس بیرون میکشم!
می روم در بین آتش
|
|
|
|
|
هاشمی:
بس در آتش سوختم رفت از سرم افکار خام
کفتری پر می کشد از ذهنِ بیمارم به بام
بین دستانت ک
|
|
|
|
|
به چشمکت عشق ، شروع کن شبم
گوز وور منه هر گیجه، سئوگی گتیر جانیما
Wink at me, love, every nigh
|
|
|
|
|
زیبا! بیا و چشم مرا جوی خون مکن
همراه، سرنوشت مرا با جنون مکن
دل سوخته از نایرۀ عشق و مستی ام
دیگ
|
|
|
|
|
ما را به سوگ حضرت زهرا نشانده اند
|
|
|
|
|
تا پایِ جان از بَهرِ استقـلالِ کشور
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
توبه کردم نخورم باده ، اگر بگذاری
شده ای الکلِ هفتاد و مِیِ اعلا ، تو
مرجعِ دینیِ من قبلِ تو شیرا
|
|
|
|
|
به شهر میرسی
صدای به گوش نمیرسید
تنها صدایی که بود
صدای گهواره خالی
کودکی در میان بیشه زار بود
|
|
|
|
|
ترسم که به وصلت نرسم تا که بمیرم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۶ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |