صفحه رسمی شاعر رزگار کریمی
|
رزگار کریمی
|
تاریخ تولد: | يکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۱ |
برج تولد: | |
گروه: | |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | شنبه ۲ مهر ۱۴۰۱ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۲ |
تا کنون 25 کاربر 44 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
پول اگر زنده بود
سرزمین ها را با خوشحالی
به غارت میبرد
پول اگر بود
لباس چرکین
پدر را میبوسید
پ ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۲۹۷۷ در تاریخ يکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۵۱
نظرات: ۵
|
|
در این سرزمین به غربت رفته
همه ان ور دریاچه هستند
همه ماهی ها وقتی زنده زنده به
اب انداخته میشد ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۵۵۷۸ در تاریخ جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱ ۰۱:۲۹
نظرات: ۴
|
|
به شهر میرسی
صدای به گوش نمیرسید
تنها صدایی که بود
صدای گهواره خالی
کودکی در میان بیشه زار بود
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۵۵۴۵ در تاریخ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۱ ۲۳:۳۵
نظرات: ۷
|
|
به زودی برخواهم گشت
از خوابی در ابدیت
بی هیچ معنایی
از مرگی میگویم
از مرگی که می اید
و مثل باد
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۵۴۷۳ در تاریخ يکشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱ ۲۱:۴۷
نظرات: ۹
|
|
به زودی برخواهم گشت
از خوابی در ابدیت
بی هیچ معنایی
از مرگی میگویم
از مرگی که می اید
و مثل باد
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۴۲۵۰ در تاریخ يکشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۵۰
نظرات: ۵
مجموع ۶ پست فعال در ۲ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر رزگار کریمی
|
|
با تمام خلوص نیت دست خواهر اش را گرفت و با چنان شوقی شروع به تعریف رنگ ها و سرزمین آغشته به آزادی میگرددکه کسی قبلا از او باور نمیکرد واقعا خیابان با تمام ماشین ها و صداهایی دیگرو آدم هایش
|
|
شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲ ۰۴:۱۶
نظرات: ۱
|
|
4. راستش گرسنگی دارد مرا وادار به هر کاری مرکند پی آنکه خود خواسته باشم پاهایم مرا در مسیری که در امتداد آن رستورانی بود قرار داد هدف جایی دیگر بود ولی مجبورم بروم چون دیگر این جسم تحمل دوری
|
|
يکشنبه ۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۷:۰۶
نظرات: ۰
|
|
راستش را بخواهی دکتر ام در خلوت ام به من پیشنهاد داده بود که گاهی اوقات به لبه ساختمانی بروم و از جهانی دیگر به این زندگی بنگرم خیلی وقت است نصحیت اش را فراموش کرده ام قبل از اینکه به او برسم خودرا گم
|
|
سه شنبه ۲۲ فروردين ۱۴۰۲ ۱۰:۵۱
نظرات: ۱
|
|
جالب است کمی آن طرف کنار جاده مردی با لباس سیاه منتظر جواب کسی برای دعوت خود برای ورود به یک جمع بود او انتظار صبر را میکرد پس از چندین ساعات طولانی و همنشینی با جاده پر از حرف حالا راهش را به س
|
|
شنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۲ ۰۲:۳۴
نظرات: ۵
|
|
برایم حالتی تهوع آور پیش آمده است حالتی از سرگیجه شروع شده تا اینکه بالاخره خون را همراه همه چیزی دیدم من مریض نبودم شاید هم باشم موضوع حالا این نیست من چه مریض دارم مریضی هر چه بود بالاخره این جسم لع
|
|
دوشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۱ ۰۳:۵۵
نظرات: ۵