سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        مردی به سوی رهایی
        ارسال شده توسط

        رزگار کریمی

        در تاریخ : شنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۲ ۰۲:۳۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۷۱ | نظرات : ۵

        جالب است کمی آن طرف کنار جاده مردی با لباس سیاه منتظر جواب کسی برای دعوت خود برای ورود به یک جمع بود او انتظار صبر را می‌کرد پس از چندین ساعات طولانی و همنشینی با جاده پر از حرف حالا راهش را به سوی نا کجااباد در پی میگیرید ته جیب اش خالی بود هیچ اهی در بساط نداشت تنها خودش بود یک جاده پر از حرف نا گفته اش او همیشه این فکر به سرش میزد که پایان بدهد به هر آنچه از او مانده است اما خوب فکر خیال اش فقط فکر بود او جسمی بود که هنوز قسمتی. از روح جاده با او همراه بود پس نیاز به پایان نبود او فقط کمی نیاز داشت راه برود و فکر کند او هیچ چیز را به طرز واقعی اش ندیده بود حتی لباش هایش که همیشه فکر می‌کرد قرمز بود اما در واقعا تنها سیاه ی از آن مانده بود او سیاهی را برتن نکرده بود تنها بازمانده جایی بود که در آن قرمز فقط یک رنگ نبود قرمزی مایه ابراز همه چیز بود حالا که حالش در حال بهتر شدن بود بهتر بود به جایی برود برای استراحت چیز از راه رفتن نگذشته بود که به جایی متروکه رسید در واقع باز این پاهایش بود که آور راهی این اینجا کرده بودند او تنها سیاهی ظلمت بی انتها از. کورسوی پنجره میدید بهتره این بود شب را در. آنجا بگذراند اما خوب فکر خیال امان اش نمی‌داد افکار در هم آمیخته از همه چیز از خودش و خدایش! خدایش کجا بود؟ فکر کرد دید یک نقطه کوچک در پنجره وجود داشت او آن نقطه را خدا خواند نیاز به دیدن یا صدای خدا نبود چون او  داخل آن نقطه امید را دید تنها چیز گران بهای تمام زندگی اش..

        2

        چیزی نگذشته بود که صدای محسن انگیز و زیبا اورا از خواب بیدار کرد صدا صدای معمولی نبود زیبایی درون اش موج میزد صدا کسانی بودند که خودرا به جاده زده بودند و خودرا در سراشیبی جاده رها کرده بودند انها از ته دل می‌خندند شورشوق شان به همه چیز امیدی تازه میداد میخواسته بدانم این چیست این امید تازه؟!
        تازه این به ذهن خطور کرده بود که به یکباره تصویری تازه تر از جهان دوربر خود دیدم! به راه افتادم ساعت ام خیلی وقت بود سرساعت 6 صبح متوقف شده بود راستش اینها فقط مسله کوچک در این داستان پر از صحبت بود تازه به نیمه راه رسیدم که گله از گنجشگ ها که به سوی آب شیرجه می‌زند را دیدم سیاه سفیدی خالی از لطف درون بدن شان موج میزد زیبایی آنها وصف انگیز بود نه فقط بخاطر زیبایی ظاهر بخاطر باهم بودن با هم شنیدن و باهم گفتم اینها فقط گوشه کوچکی از چیزی بود که همه آن مردان وزنان تصور اش را می‌کردند ولی خب از نظر مردم این فقط حرفای یک دیوانه متعلق به این لحظه بود من بودم سادترین حرفای زندگی

        3.. 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۳۲۱۳ در تاریخ شنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۲ ۰۲:۳۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        شنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۲ ۰۴:۴۹
        اگر با دیدن هر بی عدالتی بدنت از خشم به لرزه می افتد پس یکی از رفقای من هستی! (چه‌گِوارا)🌹

        درود بر شما
        خوب و قابل تأمل بود خندانک
        و آن مرد به سوی رهایی رفت...
        به امید آگاهی و خرد جمعی🌾
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۲ ۰۴:۵۶
        درودبرشما دلنشين بودلذت بردم جناب کریمی عزیز وگرامی گرانقدر احسنت برشما 🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
        🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
        🪻🪻🪻🌹🌹
        ⚘️⚘️⚘️⚘️
        🌺🌺🌺
        🌻🌻
        ❤️🪻🪻🪻🪷🪻
        🌼🌼🌸🌷
        🌺💐🌻
        🌹🌹
        ❤️
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        شنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۳:۴۸
        خندانک
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        يکشنبه ۲۰ فروردين ۱۴۰۲ ۰۰:۴۷
        درود جناب کریمی ارجمند
        پخته بود و زیبا
        امیدوارم امید همیشه در نگاهتان باشد
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        رزگار کریمی
        دوشنبه ۲۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰
        ممنون ام اساتید عزیز🌹
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4