سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
|
|
قطره ای می بوسد زنخدان سیب سرخ را
|
|
|
|
|
بی تو پائیز دلم
منتظر کبریت است...
|
|
|
|
|
هر چه گفتم من به باران بر چه میباری نبار
|
|
|
|
|
دلم برای نجابت دختر همسایه تنگ شده است
|
|
|
|
|
درونِ تابلوام خورشید را کشیدهام ،
به رنگِ پرتقالی
|
|
|
|
|
روشنـي حكمـت پـروردگار
در نظـر آدم شـب زنـده دار
آنكـه
|
|
|
|
|
با این همه شب عجیب
انتظار ایستاده در چشمانم
قد می کشد.
|
|
|
|
|
به خون و خاک، گاهی هم به آتش میکشانندم
سفرها تا به دستان افق ها میسپارندم
|
|
|
|
|
ای شبم رویای در هم ریخته
روزهایم چون تبی افروخته
ای که هر دَم در فراغت سوختم
عاقبت دار دلم در شعل
|
|
|
|
|
گرچه هر کس مشکلی دارد برایش ناجی ام....
|
|
|
|
|
به جسم و روح زن حرمت گذارید...
|
|
|
|
|
کمی صبر کن
بگذار نگاهت را دنبال کنم
با مهری که به دلم انداختی
|
|
|
|
|
کابوس
روزی من خود را ازین کابوس بیرون میکشم
باز هم از قعر اقیانوس بیرون میکشم!
می روم در بین آتش
|
|
|
|
|
هاشمی:
بس در آتش سوختم رفت از سرم افکار خام
کفتری پر می کشد از ذهنِ بیمارم به بام
بین دستانت ک
|
|
|
|
|
به چشمکت عشق ، شروع کن شبم
گوز وور منه هر گیجه، سئوگی گتیر جانیما
Wink at me, love, every nigh
|
|
|
|
|
زیبا! بیا و چشم مرا جوی خون مکن
همراه، سرنوشت مرا با جنون مکن
دل سوخته از نایرۀ عشق و مستی ام
دیگ
|
|
|
|
|
ما را به سوگ حضرت زهرا نشانده اند
|
|
|
|
|
تا پایِ جان از بَهرِ استقـلالِ کشور
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
توبه کردم نخورم باده ، اگر بگذاری
شده ای الکلِ هفتاد و مِیِ اعلا ، تو
مرجعِ دینیِ من قبلِ تو شیرا
|
|
|
|
|
به شهر میرسی
صدای به گوش نمیرسید
تنها صدایی که بود
صدای گهواره خالی
کودکی در میان بیشه زار بود
|
|
|
|
|
ترسم که به وصلت نرسم تا که بمیرم
|
|
|
|
|
سرزنده ترین لاله به گوشم میگفت :
|
|
|
|
|
ای آتش افتاده به مایملک عمرم...
|
|
|
|
|
اي كـه بـر سـر نـهي ، تاج شاهـي
در نظـر دار ، لـطف الهـي
بـند
|
|
|
|
|
خودم را در آینه دیدم.....دیدمت موهایت سپید شده بود ....
|
|
|
|
|
بیتِ کاهم خاکِ شعرم را غزل را باد برد
|
|
|
|
|
درهمین حوالی
ابرها گریه می کنند
کنار شومینه
شب های سرد زمستان
حافظ خوانی
کاسه ی بلور پر از
|
|
|
|
|
پدر درمانده و چاره نداره ولی بازهم تو میخندی
|
|
|
|
|
پزتوی از افتاب و روز روشن می کشم
|
|
|
|
|
تو کعبه و من مرتد این شهر غریبم
از عشق تو جز غم نشد هیچ نصیبم
|
|
|
|
|
تو مدام بمن گوشزد کن که....
|
|
|
|
|
چرا تمام نمیشود دنیای هوار و هیاهو؟
....
|
|
|
|
|
ای نازنین از لطف سوی من نظر کن
با التفات خود مرا شوریده سر کن
|
|
|
|
|
شبگرد سیه پوش شب شعرم و آواز
|
|
|
|
|
بینِ من و تو فاصله یک لحظه سلام است
|
|
|
|
|
ای سرباز پیاده
ای ناسکوت
هیچ را محال مپندار...
|
|
|
|
|
او سبز بود و بسی سرو سبز کاشت
|
|
|
|
|
رسیده باز هم فصل جدایی
قرار این دل عاشق کجایی
|
|
|
|
|
هر چه قدر میگذره بیشتر از روزها و سالهای قبل به دلم میشینی
|
|
|
|
|
شک که به خودش هم شک کرده بود ،
|
|
|
|
|
خـدا غمخـوار من ، اول تـو بودي
چرا آخر غمـم بـر غم فـزودي
كجـا من
|
|
|
|
|
گفت بلند شود آنکس که عاشق است
|
|
|
|
|
ای که نزدیکی
یا که گاهی دور دوری
سرخوش از باد غروری
نگاهم خیره به سوی غروبی
سر در گریبانم و گریز
|
|
|
|
|
خدایا امشبم بازهم گذشت با نا امیدی
|
|
|
|
|
به حرف زدن از عشق و امید اشاره دارد.
|
|
|
|
|
قلبِ من، جز در هوایِ کویِ تو آرام نیست
|
|
|
|
|
به زودی برخواهم گشت
از خوابی در ابدیت
بی هیچ معنایی
از مرگی میگویم
از مرگی که می اید
و مثل باد
|
|
|
|
|
دلم خون کرده ای دنیا دگر دست از سرم بردار
که محکومم به تنهایی و من خود تکیه بر دیوار
|
|
|
|
|
آییی شعرِ ناگهان!
ای واژههای فشرده
وزنِ تو را
فقط شاعرها میفهمند!
|
|
|
|
|
آه ای روزگار!
لحظات بدت
بر ریل دلم
قطار شدهاند...
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
کاش مادر قصه پایانی نداشت
یاکه میشد بعد تو جانی نداشت... 🖤
|
|
|
|
|
تو با منی بوسعت ِتکرار ِ زندگی
|
|
|
|
|
جز تحیّرم عکسی، نیست بر در و دیوار
|
|
|
|
|
بیا بتا به جمال خیش....آن رخ ماهت را
|
|
|
|
|
مدتی چند است دیگر چشم ما رویا ندید
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۱۹ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |