جمعه ۹ آذر
|
آخرین اشعار ناب افسانه نجفی
|
"افسانه ی آتر و آتشک"
"ایزد "که از پرستش بی دلیل فرشتگان دلخسته شده بود ؛دست در دامن آتش بُرد و مشتی زغال سرد برداشت و با عشق مشغول آفریدن "آدم"شد..."حضرت آتر"که از این دلمشغولی جدید ایزد ،به تنگ آمده بود؛در کارش کنجکاو شد...آدم؛بدستان توانمند ایزد ساخته شد و تمام مهر ایزد را به خودش جلب کرد.آتر که از این رقیب تازه به دوران رسیده به تنگ آمده بود؛به ایزد خاطر نشان کرد که این آفریده،لیاقت چنین عشق و توجهی را ندارد!ایزد که یک دل نه صد دل؛دلباخته ی آدم شده بود،زیر بار نرفت و بیشتر از پیش ؛عاشق آدم شد...آتر ،از سرناچاری و حسادت، پيشنهاد آزمودن آدم را در محضر ایزد،مطرح کرد.ایزد به پاس عشقی که سابقا به آتر داشت؛پيشنهاد را پذیرفت.آتر شرط کرد که اگر آدم ،بازنده شد،برای ابد از "لامکان"رانده شود و اگر آتر بازنده شد برای ابد بنده ی ایزد و آدم باقی بماند.آتر که دورادور آفرینش آدم را نظاره گر بود؛از ایزد درخواست کرد که مشتی" آتش"از لامکان بردارد؛ایزد به او اجازه داد تا هر جور که مایل است به رقابت با آدم بپردازد تا بعد از باختن ،هیچ بهانه ای نداشته باشد!
آتر ؛پیکره ی "آتشک"را با آتش ساخته و پرداخته کرد و در ظرافت و زیبایی از ایزد سبقت گرفت.آتر ؛سازنده ای قهار بود!هرچه که در پیکره ی آدم از قلم افتاده بود ،به پیکره ی"آتشک"افزون می کرد؛پیکره ای با انحناهای زیبا،صدایی گرم و قدرت باروری!برخلاف پیکر آدم که زمخت بود و تک پرور!
روز موعود فرا رسید ؛آتر از دست ساخته اش پرده برداری کرد.به اجازه ی ایزد ؛در قالب هر دو آفریده ،نور دمیده شد.آدم یک دل نه صد دل ؛دلباخته ی آتشک شد!ایزد که هم بازی را بدجور باخته بود و هم آدم را؛حسابی کفری شد و آتر را به خاطر تقلب محکوم کرد .آتر که غمگین شده بود از ایزد خواست یک آزمون دیگر راه بیندازند.ایزد پذیرفت.آدم و آتشک به" زمین"تبعید شدند!تا در عالم مکان و زمان؛بین عشق و ایزد،دوباره یکی را انتخاب کنند.ایزد برای نرسیدن آدم و آتشک؛هزاران پیام رسان به دنبالشان روانه کرد تا عشق را زهرمار شان کند و جهنم را در خیال آن دو ؛بر پا کرد...
کینه؛لباس مذهب بر تن کرد و تمام مردمان جهان را به جان هم انداخت!و ایزدی که یکتا بود بر هر سرزمینی ،آیینی وارد کرد.تا مردمان همیشه با هم بر سر جنگ بمانند و خون هم را بریزند.چند همسری را حلال کرد تا عشق لگدمال شود .و هزار "چرا"و "باید"به جان آدم و آتشک انداخت تا یادشان برود یک زمانی در بی زمانی و لامکان؛دلباخته ی هم بودند و به جز مهر هم،خواهان هیچ چیز دیگر نبودند...
آتر ،با بدبختی تمام به جنگ هزار مذهب و هزار فتنه پرداخت؛ تا بهشت را در ضمیر آتشک،بیدار نگه دارد...به امید پیروزی نهایی آتر و آتشک...
افسانه نجفی
|
|
نقدها و نظرات
|
همه چیز رو بهمون گفتن...همه چیز افسانه است | |
|
اینم مثل بقیه ی افسانه ها؛یه تصور که به ما القا شده...بقول حضرت خیام:اسرار ازل را نه تو دانی و نه من... | |
|
درود مجدد.. حضرت خیام درست فرمودن چون ذهن محدود و دنیای خاکی ما گنجایش جهان هستی نامحدود خداوند را ندارد و اسرار ازل آنقدر بزرگ و وسیع هست که حتی قدرت اندیشه را از ما سلب می کنه..اما با توجه به اینکه تمام جهان هستی خود نشانه های آشکاری است بر وجود برنامه و هدفی منظم و خاص برای پیدایش تمام کائنات و همچنین خلقت انسان به روشنی و مکرر در آیات مبارک قرآن ذکر شده و این جای هرگونه شک و تردید را از ما گرفته.. در غیر این صورت سخنان پرودگار توانا (قرآن کریم ) را نادیده گرفته ایم و در کفر و جهل خواهیم ماند.. | |
|
سلام ودرودی دوباره بر بانو نجفی عزیز حرفهای شما برای زندگی واجرای عدالت واحسان خیلی خوب است. لیکن بهشت وجهنمی که چه ما قبول کنیم ویا قبول نکنیم هستش. چون درتمامی کتابهای مقدس آمده مگر این که دستکاری کرده باشند چون اگر بهشت وجهنم نباشد کلا هدف از آفرینش خلقت وغایت الهی بیهوده میشود وخدا هم که کار بیهوده انجام نمی دهد چون اگر قرار باشد هرکسی بیاید مثل فرعون وهامان وچنگیزخان مغول وغیره وغیره جان و مال ناموس مردم را تاراج کند وخدا هم بی تفاوت باشد که اصلا نظام هستی بهم میخورد آفرینش زمین وآسمانها بیهوده میشود ولیکن این طورنیست به مثال اگریک نفر بگوید به کشس زمین اعتقاد ندارم ولی بهش بگی خودت و ازطبقه ۵پرت کن نمی کندچون میداند اگر بیفتد می میرد چه کشش زمین قبول کند چه نکند قیامت هم با اعتقاد من و شما که نیست نظام هستی سیر خودش را می کند وانسان به آخرین درجه کمال خود برروی زمین میرسد وشاید هم به تمامی کهکشانها تسلط پیدا کند موقعیکه نشا این دنیا تمام شد وقیامت رسید خدا اولین وآخرین افرادی که تو دنیا بوده اند همه را می آورد چون اعمال مردم چه نیک وچه بد تاثیراتی بر روی اعمال دیگران هم دارد به خاطر همین اولین و آخرین جمع میشوند وهرکس در گرو اعمال خود است اگرکار خیر کرده باشد جز سعادتمندان واگر اعمالش شر بوده جز شقاوتمندان به حساب می آید وجرمش هم بر اساس اعمالش محاسبه میشود ویک استثنا هم هست که اعمال خیر و صالح منوط به ایمان خدا قابل قبول است چون کسب که خدارا قبول نکند حتما حساب کتاب خدارا هم قبول ندارد پس چنین کسی نه امید خیر دارد ازحق ونه عملش به خاطر خدا بوده پس تمامی اعمال نیکش حبط میشود یعنی مثل اینکه ده کیلو گوشت ۵ روز بدون یخچال بیرون بوده همه اش فاسد شده اعمال خیر هم بدون ایمان حبط و فاسد است وخدا تو تمامی کتابهای مقدس گفته هرگناهی از هرکسی بخواهم می بخشم الا شرک که هیچ بخششی در آن نیست حالا کارندارم نه با ایملن شما یک ریال به جیب من میرود ونه با بی ایمانی تان یک قران به ما سود میرسدولی اگر ازمن میشنوی اعتقاد به مبدا و معاد داشته باش که هدف خلقت است وبا تمامی شئونان عالم وعقل و فلسفه ومنطق مطابقت میکند بقیه را می سپارم به خودت امیدوارم که ازطرف ایزد تبارک وتعالی سعادت یابید که راه راست و حقیقت را از بیراهه و ضلالت تشخیص دهید وبه رستگاری ابدی بپیوندید.درود | |
|
تمام حرف های شما رو منم مثل بقیه بارها تو کتاب ها خوندم...من میگم دنیا بزرگ تر از این حرفهاست!بزرگتر از اینکه فقط در اختیار انسان و برای به کمال رسوندن اون باشه!ما فقط بخش حقیری از این ناکجاآباد هستیم...و اینکه آدم از ترس مرگ و جهنم به خدا بچسبه اصلا کار قشنگی نیست.و صد البته که همه چیز هدف داره و بی شک وجدان از مذهب بالاتره!!!چون بچه ها رو مقایسه کنید با بزرگترها؛بی کینه و پاک هستند...تمام صفات زشت بعدا جذب میشن؛به هزار دلیل!و شما از کجا میدونی همین الان معاد نباشه؟!مگه نه اینکه کتاب ها رو انسان ها نوشتن؟؟مذهب باعث شده یک عده خیلی چیزها رو دربست و دربسته قبول کنند و در باطن اما...حالا اگه توی این داستان:ایزد آتر خوانده میشد و آتر ایزد...منطق ها تغییر میکرد؟!جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه//چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند...جایی که در رو قفل کردند و هزارتا ورود ممنوع زدند منطق میگه به گنج تو دلش جا ساز شده... | |
|
ممنون...منبعی ندارم استاد عزیز...فقط یه شب تو اوج دلگیری به نظرم اومد خدا یه جای کارش می لنگه!!!و به این فکر کردم که زمان و مکان حذف بشه از عمر ما؛از ما چی به جا می مونه؟!جسم ما هم که فقط یه خونه ی موقته...این همه زجر چه هدفی میتونه به دنبال داشته باشه؟!گاهی بهشت هم نمیتونه دردی که آدم ها کشیدند رو هم جبران کنه!آخه به چه قیمتی این همه جنگ و بردگی توی دنیا هست...چرا این دست ساخته ی خداوند از ظلم و ستم سیر نمیشه؟!چرا عشق روز به روز بی رنگ و رو تر میشه و دست مایه ی تمسخر...اصلا عشق کجای مذهب جا داره؟!به جز اون جا که بحث وطن رو پیش بکشند برای به میدون فرستادن هزارتا فدایی بی گناه!!!در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست | |
|
ذهن ها بدون این متن هم پریشان هست و این ملت همین الان هم داره تاوان خرافات و توهمات رو پس میده...و ما سر این مقدسات عمر و جوانیمون رو دادیم...خوش بود گر محک تجربه آید به میان//تا سیه روی شود هر که درو غش باشد... و در مورد حق داشتن؛من بعید میدونستم این متن تایید بشه...اما ممنونم باعث تایید شدنش...اینم یه الهام یا توهم یا هرچی که اهل شعر و اهل منطق میخوان روش اسم بذارن...یه افسانه س فقط... | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام بانو
داستان های خرافاتیِ بی منطق .
ساخته اذهانِ مغشوش .