سلام و درود جناب محمدی...
چند روزیست که چندتایی از نقد های شمارا خوانده ام؛
واقعا استادانه شعرهای عزیزان را موشکافی کرده اید...
هر نکته ای که گفته می شود؛ درهای علم و دانش را به روی ما می گشاید و نشان از علم اندوزی شما در سال های که شاگردی میکردید و برای بدست آوردن این همه علم و دانش تلاش و سختی میکشیدید ؛دارد...و حال از دانش شما به ما نیز فیض می رسد...
و چیزی که مهمتر است در این راه مسئولیت ما بعد از آموختن دانش است که باید در برابر علم متواضع و فروتن باشیم و خدای نکرده سبب کبر و غرور ما نشود ومیدانیم که ذکات علم؛ انتقال آن به دیگران است که اینها در سخنان شما کاملا مشهوداست و واقعا ستودنی است...
امیدوارم مایی که هنوز ابتدایی راه هستم بتوانیم در این راه از عزیزانی چون شما به خوبی استفاده کنیم...
و پرقدرت تر پیش برویم؛وعزیزانی چون شماهارا الگوی خود قراردبدهیم...
حتی اگر شده است ثروت و تمامی دارایی های مالی و جانی خود را در این راه با عشق بدهیم...
و چه جاهلانه گفتند که ثروت بر علم ارجحیت داردحال آنکه ثروت فانی است و فقط این علم است که قابل اعتماد است در ثانی این علم است ڪه میتواند ثروت آورد نه برعکس...
و در آخر خدا را سپاس میگویم از بودن در محضر بزرگانی چون شما....
تندرست و سلامت باشید
در پناه حق
شعری پیش رو داریم از خانم مریم کاسیانی که چند سطری در خصوص آن خواهم نوشت.
✍️ شعر زیبایی با قالب غزل با قوافی درست در وزن
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
(مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
🔷
مضارع اخرب مکفوف که چهارمین بحر از سلسله یا دایره ی سوم عروض سنتی فارسی است از جمله ی اوزان فرعی دانسته شده وآهنگ آن برابر است با مستفعلن مفاعلُ مستفعلن مفاعلُ که جزء اوزان متناوب است اما چون آخرین هجای مصراع ها کوتاه است (آخرین هجا باید بلند باشد) به همین جهت یا به جای دو هجای کوتاه یک هجای بلند می آورند که رکن آخر می شود مفاعلْ. که در این صورت آهنگ آن برابر می شود با: مستفعلن مفاعلُ مستفعلن مفاعلْ= مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن . و به آن مضارع مکفوف اخرب گفته اند و بسیار کم کاربرد است. یا دو هجای کوتاه را حذف می کنند که فَعَـل می ماند و آهنگ آن برابر می شود با مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَـل = مفعولُ فاعلاتُ مفاعیل فاعلن. که مضارع اخرب مکفوف نامیده می شود. پس در عروض سنتی هر کدام از این صورت ها وزن مستقلی هستند و اسم هایشان هم تفاوتی دارد ، اما در عروض نیمایی آن ها هردو در چهارچوب یک وزن قرار می گیرند و استفاده می شوند .
این وزن در عروض نیمایی از طریق ارکان دوم و سوم گسترش می یابد و در حالت گسترده هم می توان به صورتی چندباره از اختیارات شاعری استفاده کرد
به همین دلیل امکانات بی نظیری در اختیار شاعران قرار می دهد. این امتیاز علاوه بر آن است که در خود این وزن به طور طبیعی کلمات بیشتری می توانند مورد استفاده قرار گیرند.
✍️ بسیار سخت است که تعریف همه جانبه برای خیال ، زبان، موسیقی و سایر عناصر شعر بیاوریم و گاهی اینها چنان در هم تنیده اند که نمیشود گفت با کدام واقعه روبرو هستیم. یکی از این موارد موسیقی در شعر است که گاهی برجسته و گاهی کم رنگ میشود اما در تعریف کلی موسیقی شعر باید عرض کنم، موسیقی وسیله ی ایجاد تناسب در شعر است حال این تناسب با چه ابزاری در شعر برقرار شود جای بحث دیگری است.
یکی از این پارامترهای ایجاد موسیقی استفاده از اوزان درست برای رساندن مفهوم است و چنانچه پیشتر هم گفته شد شاعر این شعر با آگاهی از قابلیت های این وزن شعر خود را در فرکانس های خوش نشین تری قرار داده است.
💠
🚩وقتی نبوغِ دغدغه اعجاز می کند
یاد از خلالِ خلسه قد افراز می کند🚩
مطلعی که آنقدر قوی هست که خواننده را برای ادامه ی شعر ترغیب کند.
✍️ ترکیب نبوغ دغدغه بکر است و حاوی لایه مندی و کُد های مربوط به خود.
دغدغه ای که رشد کرده و حتی به رشد هم اکتفا نکرده و بالغ شده و بعد از بلوغ به نبوغ رسیده پس طرف حساب ما با دغدغه ای است بسیار بسیار پیشرفته که توانایی اعجاز را دارد.
🔶 باید توجه داشت در سرودن شعر خصوصا غزل علاوه بر انتخاب قوافی درست، ردیف روان باعث باز شدن دست شاعر در سرودن میشود. ردیف های سخت و ناجور مانند طنابی است بر گردن شاعر که هر لحظه بر گلوی شاعر فشار آورده و ممکن است بر تلف شدن شاعر در شعر بینجامد. ردیفی که شاعر این شعر انتخاب کرده یعنی فعل میکند این قابلیت را دارد که بتوان با آن در طول شعر مانور دارد.
برخی مواقع ردیف های بلند راهبرد شعر را عوض میکند و شاعر به جای پرداختن به مضمون بیشتر در فکر جفت و جور شاکله ی شعرش با ردیف انتخابی است
💠 تبصره
برخی از بزرگان شعر و ادب فارسی آنقدر در شعر تبحر داشته اند که با نوع آوری در ردیف توانسته اند از موسیقی این بخش مهم شعر به درستی استفاده کنند از جمله مولوی که در غزلیات خود، بیش از شاعران دیگر به هنجارگریزی و نوآوری، روی آورده است این رویکرد در همه زمینههای شعر او بویژه در ردیف آشکار است. وی از موسیقی ردیف و اهمّیت آن در شعر فارسی کاملاً آگاه بوده و بیشترین بهره را از قِبَل ردیف برده است. او از حیث تنوّع و هنجار شکنی ردیف در تأمین ابعاد موسیقایی سخن، ممتاز است. هیچ یک از شاعران پارسیگوی به اندازه او از این امتیاز برخوردار نبوده است
غزلهای او اغلب از تأثیر وجد و شور سماع پدید آمدهاند و همین امر باعث سنّت شکنیها از جمله در ردیف شده است. طولانی بودن و شورانگیزی ردیف و گاه عدم رعایت قافیه پیش از آن و تبدیل قافیه به ردیف، امتزاج ردیف و قافیه، هم معنی نبودن ردیفها از جمله مواردی است
که میتوان در آثار حضرت والامقام مولانا مشاهده کرد.
🚩عطرِ مرورِ سبزِ تو از قلبِ خاطرات
گلبرگ های عاطفه را ناز می کند🚩
✍️ قاعده ای داریم به اسم تتابع اضافات
مانند ( عطر مرور سبز)
💠 تتابع اضافات چیست
تتابع اضافات به معنی پی در پی آمدن کلمات است. برخی علمای بلاغت عربی آن را عیب و اسباب شکست فصاحت ذکر کرده و برخی نیز مشروط به شرایطی آن را نیکو دانسته اند، لیکن امروزه در فارسی نگاهی زیباشناسانه به تتابع اضافات وجود دارد و نیکو شمرده می شود.
ویژگی های دستوری زبان فارسی و عربی یکسان نیست و همین امر در نیکو بودن تتابع اضافات یا برعکس قبح آن در دو زبان اثرگذار است. بارزترین تفاوت تتابع اضافات در زبان فارسی در مقایسه با عربی تکرار کسره ی اضافه در آن و موسیقایی کردن کلام است. همچنین تنوع کلمات متوالی از لحاظ نوع، در زبان فارسی در مقایسه با عربی بیشتر است، برای مثال ضمیر منفصل اول شخص و اسم اشاره در بین شواهد تتابع اضافات دیده می شود، ولی در شواهد تتابع اضافات عربی وجود ندارد. به نظر می رسد همین تنوع، در کاربردی تر بودن آن در زبان فارسی مؤثر است.
✍️ تصویر سازی در این بیت مانند بیت قبلی قوی است عطری که گلبرگ های عاطفه را ناز میکند.
تصویری که از یک سمت به سورئال و از سمت دیگر شعر را به ورطه ی اشعار ایماژیسم سوق میدهد گرچه اختلاف نظرها و دشمنی ها و اتهام ها در خصوص واژه ی ایماژ در اشعار به قوت خود باقی است و عده ای با محکوم کردن و یا تعریف و تمجید کردن از این پدیده و نوگرایی در شعر خواسته اند از آب گل آلود ماهی بگیرند اما اصل سخن همان است که ادبا در چند قرن گذشته عنوان داشته اند و تصویر را جزو لاینفک شعر دانسته اند.
✍️ایماژیسم به معنای تصویرگرایی در اوایل قرن بیستم و در اعتراض به مکاتب ادبی حاکم بر سنت فکری - فلسفی غرب از جمله رومانتیسم به وجود آمد. گروهی از شاعران انگلیسی و آمریکایی تحت تأثیر مکتب سمبولیسم فرانسه مکتبی را در لندن بنا نهادند که در سال 1912 «ازرا پاوند» 1972 ـ 1885 آن را ایماژیسم نامید.
🚩آن یوسفِ نجیبِ نگاهت هنوز هم
افسارِ اشتیاقِ مرا باز می کند🚩
وجود تناسب و مراعات النظیر در مصاریع یکی از ملزومات شعر موزون است که گاهی عدم تسلط شاعر بر وزن و قافیه
باعث میشود که شاعر در تنگنا قرار گیرد و دست به سلاخی شعر خود بزند.
از جمله در این بیت که از مراعات النظیرها به اندازه ی کافی بهره گرفته شده و توانسته مفهوم خود را به روشنی بیان کند. گرچه کلمه ی آن در این بیت کمی خوش ننشسته است.
در شعر گفتن برای آوردن هر کلمه و عبارت باید عیار منطقی داشت وگرنه مخاطب حق دارد در خصوص نحوه ی چیدمان کلمات از ما سوال کند.
🚩با دیدنِ لجاجتِ لب های تلخِ بخت
قلبم صدای حوصله را ساز می کند🚩
✍️ نکته ای که در این بیت باید متذکر شوم اینکه علیرغم آنکه جهان شعر سورئالیسم بر مبنای هنجار گریزی پایه گذاشته شده مانند دیدن لجاجت لبهای تلخ بخت که شاعر مفهوم انتزاعی را رویت کرده و بعد آن قلب، صدای نداشته ی حوصله را ساز میکند اما، بر خلاف هذیان نویسی که در آن زبان گسسته، مناسبات میان اشیا نارسا، پاره پاره یا پریشان است سورئال پیوستگی منطقی خود را هم در درون هنجار گریزی دارد
گاهی اوقات در شعر برخی دوستان مشاهده میشود که دادائیسم بیشتر غالب است تا چيزهای دیگر و بعد اسم این شعر را سورئال میگذارند که اشتباه محض است.
و این همان چیزی که باید به عنوان شیزوفرنی زبانی یادکرد.
سورئالیسم با اینکه به ناخودآگاه و رویا به عنوان هسته ی اصلی پدیداری شعر اهمیت میدهد ولی در بیان لحظات ناهوشیاری یا رویا برای اینکه شکل شعری به خود بگیرد و مخاطب را راضی نگه دارد در نهایت به کاربست دانسته های زبانی، و فنی به انسجام الهامات خود میپردازد.
🚩شاید شود قناریِ دل غرقِ غم ولی
تا قلعِ بالِ فاصله پرواز می کند🚩
✍️در نقد استاد بزرگوارم جناب اخباری خواندم که فرموده بودند ترکیب قلع بال
ترکیب مناسبی نیست.
جسارتا باید عرض کنم قلع، فعل است و ترکیب ما در این مصراع بال فاصله است
✍️ آشنا زدایی
یکی از مباحث مهم در اشعار امروزی خصوصا اشعاری با گرایشات آوانگارد و یا مدرن و حتی پسا مدرن آشنا زدایی است
پدیده ای که برای مخاطب تر و تازه است و عجیب و محل کشف
ترکیباتی مانند قناری دل و یا در ابیات بعدی چشم عشق و امثالهم از این دست هستند که شاعر این شعر از این تکنیک هم استفاده کرده است.
گاهی صنایعی مانند تشخیص نیز به این مقوله کمک شایانی میکند
با طرح رستاخیز کلمه از سوی فرمالیست روسی ویکتور شکلوفسکی ادبیت متون در ادبیات تعریف دیگری پیدا کرد مفهوم آشنا زدایی را وی مطرح و اشعار را دچار تغییر شگرفی کرد بعد یاکوبسن و تینیانف مفهومی به اسم بیگانه گردانی را مطرح کردند که باز سمت و سوی شعر را تغییر دادند گرچه سرکار خانم کاسیانی در حد غایت و ظرفیت های این شعر از این شگرد ها استفاده نکرده اما نسبت به اشعار قبلی ایشان، پرداخت های بهتر و بیشتری با تکنیک های شعری انجام گرفته است.
🚩آری طلوعِ طالعِ مطلوب دیدنی ست
وقتی غروب غبطه برانداز می کند🚩
✍️ همانگونه که قبلا هم گفته ام شعر از تکانه ی عاطفی یا بیداری درونه ی جان و از سطح ناروشن ناهوشیاری بر می آید.
ولی تکنیک یا فن امری است فراگرفتنی که از سطح شعور و هوشیاری و دانستگی به سامان می نشیند.
وقتی شاعر این شعر، از طلوع طالع مطلوب دم میزند با ایجاد یک رابطه ی تازه بین طلوع و طالع که از یک لحظه ی عاطفی بر آمده، شعری پدید می آید.
یعنی در اینجا طلوع، طلوع معمولی با بار معنایی هنجار خود نیست. بلکه زندگی است، یعنی با این رابطه ی تازه، طلوع مفهوم و هستی دیگری می یابد، که با واقعیت طلوع واقعی تفاوت دارد، غروب هم همین سیکل را طی میکند.
شاعر در اینجا به آفرینش فضا یا جهان تازه ای دست زده است. که در آن رابطه ها و مفاهیم دگرگونه اند.
پس تکنیک نه هدف بلکه ابزاری است برای زیباتر و پرتوان تر کردن شعر
برای مثال شعری از شاملو را ببینید
💠 شیراهنکومردا
که تو بودی
✍️ مشاهده میشود که از چهار واژه ی ناهمساز (شیر، آهن، کوه، مرد) ترکیبی همساز میسازد و این در سایه ی تکنیک بالای شاعر است.
🚩باید به پای قافله هم دستِ جاده شد
تا چشمِ عشق واقعه آغاز می کند🚩
✍️نکته ی آخری که میتوانم در شعر خانم کاسیانی به عنوان نقد عرض کنم عدم توجه ایشان به المانهای زنانگی است.
از آنجا که تاریخ شعر ما، تاریخ سیطره ی فرهنگ و شعر مردانه است شاعران زن هنگامی که به بیان عشق میپرداختند
یا به دلیل ترس از شورانیدن اخلاق و سنت مسلط زمان علیه خویش یا به دلیل عدم دستیابی به معرفت خویشتن نگری، عمدتا شعری مردانه میسرودند هنگامی که شعر شاعرانی مانند رابعه یا پروین اعتصامی را میخوانیم فضای مردانه بر آنها حاکم است همان فضایی که بر این شعر نیز حکومت دارد.
یعنی نوع نگرش، حسیت ، تصاویر و ذهنیت در شعراین شاعران به گونه ای است که اگر نام آنها را از شعر حذف کنیم نمیتوان حس کرد که این شعرها از درون یک زن جوشیده باشد.
یعنی ما هیچ المانی از زنانگی و یا تجربه ی زن بودن را ندیده و گویا همه چیز از بیرون بر شعر تحمیل شده است.
در بین شاعرانی که از درون زنانگی خود سروده اند میتوان به فروغ فرخزاد اشاره کرد.
حتی در اشعار خام و آغازین او جنبه ی اروتیک قوی است و از زنی فریاد میزند که از جسم خود صادقانه صحبت میکند
اما بعدها از مرحله ی جسم رها شده و به سوی صدای آرمانی انسانی خود حرکت میکند.
صدا ، صدا ، صدا ، تنها صداست که
می ماند
در سرزمين قد کوتاهان
معيارهای سنجش
هميشه بر مدار صفر سفر کردهاند
با آرزوی موفقیت های روز افزون برای شاعر محترم
یا علی مدد
سید هادی محمدی
منابع اسنادی
✔️نصیرالدّین طوسی
معیارالاشعار، با تصحیح و اهتمام جلیل تجلیل
✔️ واعظ کاشفی سبزواری
بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، ویراست و گزاره میرجلال الدّین کزّازی
✔️شمس الدّین محمّد آملی
نفایس الفنون فی عرایس العیون، با مقدّمه ی ابوالحسن شعرانی