چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت
|
|
بوسه ی تو را
از بوسه باران هستی گرفتم
|
|
|
|
|
چشم دل نیک گشای ای به خردگشته شفا
گر جهانی نتوان بود و جهانی به قضا
|
|
|
|
|
لبخند ژکوند پروفایلت دیدم
مرموزتر از مونالیزای داوینچی
لبخند تو دستت را رو کرد
تو شدی موزه لو
|
|
|
|
|
از ازل تا بینهایت عاشقانه دوستت دارم
ای تو دریای زلال و بیکرانه دوستت دارم
|
|
|
|
|
می شه دستت و بزاری تو دستام
دلت و برام بگشایی
یکم از خودت بگی
یکم از خودم بگم
یعنی می شه یه کمی
|
|
|
|
|
بانگی که ضرار الضررش صبحِ اَزَل
از شامِ غریبانِ اَبی اَنت رَذَل
هی عَربده زد عَر زد و عَرعَر زِ هَ
|
|
|
|
|
لبخند بزن دوباره شیدایم کن
|
|
|
|
|
وای از سر مویت چو پریشان شده باشد
یا فکر بپا کردن طوفان شده باشد
|
|
|
|
|
چه بیفروغ عمر
شبنمی روی برگ
لیز میخورد
|
|
|
|
|
هر واژه ای به قطره چشمم وضو گرفت...
|
|
|
|
|
شعله در جانم سراغ بال پروانه گرفت
اتشی در قلب من مهراب کاشانه گرفت
|
|
|
|
|
قلب چون در دفتر سلطان فراوان می شود
نقد گوهر دار در مخروبه پنهان می شود
دور گردون این چنین نالد
|
|
|
|
|
من،
چه غریبانه،،
میان این همه تنهایی،،،
--جا ماندهام!!!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
هەست ئەکەم
خەم باڵندەی ێکی تەنیایە،
لە خەمی جووتەکەی،
[ماتەمبار]
کە نێوانی دوو کۆچ،
باڵی
|
|
|
|
|
تعامل با عشق نیرویی که سود و زیانش خوش آید مرا
|
|
|
|
|
وقتی با زبان بی زبانی میگویی: برو!
|
|
|
|
|
تقدیم به همسر و همسفرم: نفیسه خانم
|
|
|
|
|
همان برقی که پنداری نشاط است
به چشمم حلقه ای از اشک و دریاست
|
|
|
|
|
این بار
حلقه ی اتصال
آویز گوش های توست
|
|
|
|
|
می شود دریا شنید و آسمان را هی کشید
چون که دریا آسمان را بارها خوب می کشید
...
|
|
|
|
|
درخلسه های اتاقی بودم ، مثلِ خودم معمولی
درکنارم روشن بود ، یه چراغِ زنبوری
|
|
|
|
|
اي واي بر آنكس كه به دنيا به شتاب است
مشغول به دنياوهمين خوردن وخواب است
هر كس نش
|
|
|
|
|
شبیه توام
همانی که موقع باران
صورتش را
غبار پوشیده
و پشت تپه های ماتم زده
خاطره ها را جا گذاشت
|
|
|
|
|
زلف بر باد
دادی و
شد دل از دست
|
|
|
|
|
تیغ خلاص از جهت خود زنی کشید
کار زمانه تا به دروغی کمی کشید
وقتی به چشم عاشق و معشوق خواب نیست
وق
|
|
|
|
|
صبر در کار جهان را نتوانم دیگر
وصف این قصه پر غصه نخواهم دیگر
هم سر و روی جهان بیمار است
از ح
|
|
|
|
|
مفلس بی مایه را از مهر خود یارانه ایی
با من بی مایه اما مهربان یارا ، نه ایی
|
|
|
|
|
ما شاعرای قرن طوفانیم
جایی که رو تبعیدمون جنگه
جایی که ما از عشق میگفتیم
اما جهان مرثیه ی مرگه
|
|
|
|
|
ای خدا دلم سالهاست در جستجو است
لبان....
|
|
|
|
|
این سفر را هست پایانی
عاقبت باید رفت
|
|
|
|
|
طی می کنم به سمت تو هر کوره را
|
|
|
|
|
باران چه قدر قشنگ و خوب است
|
|
|
|
|
عاشقان آمدن عشق عجب وقت خوشی است
نیست محزون تر از این شعر که میگویم من
|
|
|
|
|
چه هنرمندانه وجودم را گرفتی
وجودم را با تصاحب تو باور دارم
|
|
|
|
|
چـو حجـم کـوه ؛ بسا خوبی رسـانـدم
بـه قـدر کـاه ؛ ز مـن سـر زد خـطـایـی
توجـه سوی کاه جلب گشت ،
|
|
|
|
|
سالهاست که در وصف توام
ماههاست که در صف توام
|
|
|
|
|
زندگی هدیه به آن است که عاشق باشد
|
|
|
|
|
به کعبه میروم مگر که گرد روی تو بینم
|
|
|
|
|
آب از سرِ آبادی گذشت
جان از کفِ نَفَس
تفاوت نمی کند
طاعون، زلزله، قفس
|
|
|
|
|
چه روزها از صبح تا به غروب ،
نشستم به انتظار و رویا ساختم
به قطعه زمینی که بود خارزار
به عشق تو
|
|
|
|
|
سر به سنگ نه ، سر کلنگ باید بزنم
آهو که شدم ، پلنگ باید بزنم
|
|
|
|
|
شاید امروز شده یک قرن که من بی تابم
خنده بینی به لبم اما من...
ناقوس عزادارانم...
|
|
|
|
|
درسناریویی مبهم
تراژدی بی پایان
بازیچه ایم و..... تماشاگر ....
|
|
|
|
|
ای خدا
با توگویم درد دل شاید که دل راضی شود
سینه ام چون کوه درد و پس شکایت هاکنم
محمدباقر_انصاری
|
|
|
|
|
يك فعل هوسبازي هر جا به بروز آمد
صد فعل هوسرانـي آنجا به ظهور آمد
هر
|
|
|
|
|
آن عقاید ،
باد آمد آنرا با خودش برد
باد شدید بود ،
یا که سست بود آن عقاید ؟
|
|
|
|
|
دوبیتی می تراود از نگاهت
قصیده روشنای روی ماهت
|
|
|
|
|
حال من خوب است، اما مثل سابق نیستم
|
|
|
|
|
نفرین بر جهانی که غمش نصیب ماشد
|
|
|
|
|
تو که نیستی
زندگیمو
توی چشم کی ببینم
با خیال کی
بخوابم
|
|
|
|
|
بهای تجربه جوانی
زندگی هر دم به کام آنی
که داند قدر زندگانی
بدان قدر جوانی که بگذر
|
|
|
|
|
من از این خانه ی ویرانه بدم می آید
|
|
|
|
|
بس ریا بودش همه یک دم مسلمانی نبود
مومنی هم خانه شد شیطان نمی آید دگر
|
|
|
|
|
عالم با عمل،آن چشمه ي شاداب بُـوَد
چشمه ي آب بقاء ، شربت عناب بُـوَد
چش
|
|
|
|
|
به غیر از علی عشق معنا ندارد
غزال سخن نقش زیبا ندارد
|
|
|
|
|
رعیتی درمانده در احوال خویش
صورتش از مشت دنیا گشته ریش
|
|
|
|
|
من دخترم که شان نزول غمت شدم
من منبعِ دو چشم پر از زمزمت شدم
افسانه خواست تا که پیمبر شود ز
|
|
|
|
|
حسرتت در غزلم ساحل طوفانی ساخت
|
|
|
|
|
شاعرێکی بێدەسەڵاتم،
کە شێعرەکانم
شیاوی خۆشەویستی تۆ نییە!
|
|
|
|
|
کدام فرشتهی خدا،
در گوشهای از آسمان،
حزنآلود
دلش گرفته ست؟!
...
باران میبارد...
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۸۰ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |