چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت
|
|
دلبری داری اگر گونه ی او مثل انار
بر لبش بوسه بزن، وقت، غنیمت بشمار
|
|
|
|
|
بی گدار است ... که ما
پنجره را باز کنیم
|
|
|
|
|
بیتابتم بر من بتاب
محتاج دستای توام
عالم شود حیران تو
من چون نگهبان توام
|
|
|
|
|
خونه مادربزرگ دیگه شادی نداره
دیگه شور و خنده ای مثل قدیم نداره
|
|
|
|
|
رستگارم گر ببینم نرگس جادوی تو
|
|
|
|
|
این کُره خر درونم
جفتک پرانی می کند
باغبانِ فصلش ،بوی خزانی می کند
در امتحان پایانی ،هوس رد و م
|
|
|
|
|
یک شعر پیشرو + یک شعر سنتی
|
|
|
|
|
پر میکشد
کودکانه های خواب
در آوار کابوس های جنگ
بر شکسته های کدامین درخت
به خون نشسته
فرشته
|
|
|
|
|
عجب چنگی زند بر دل، صدایت...
|
|
|
|
|
بیا؛ ساز دلم را کوک کن با عاشقی هایت...
|
|
|
|
|
ورق زدی مرا
و در صفحه خالی
دلم
با خطی خوش
نوشتم
دوستت دارم
|
|
|
|
|
سَرَم آغل گوسفندانی است
که هر شب از این چشم به آن چشم میپرند
و خوابهایم را میچرند
و من از رصدخ
|
|
|
|
|
هر دل دانا كه شد ، آيينه دار حرف دوست
درهمان آيينه مي بيندكه حرف آن نكوست
گوييـا ش
|
|
|
|
|
تو همانی که سراب ات
همچو چشمه در وجودت
جاری میشود
|
|
|
|
|
طلوع آفتاب عشق در دل هاست خوشبختی
به پای همسفر تا آخر دنیاست خوشبختی
|
|
|
|
|
هر وعده که دادن همه باد هوابود
هرقول که دادن غلط بودریابود
چوپانی گله بگر گام سپردن
انسانیت. عقل
|
|
|
|
|
بی سبب در دل خاکی که نهانت گردد
دل نکن خوش که دمی یاروضمانت گردد
|
|
|
|
|
خالقم مرا گفت :نگارم به عشقت عالم آفریدم
بدیدم بر تو بنیاد به مهرت شادی وغم آفریدم
تو را روح
|
|
|
|
|
دوش مغلوبِ دوچشمانِ سیاهت شده ام
|
|
|
|
|
...تا تو هستی من دلم گرم است...
|
|
|
|
|
گوش کن!
دلانگیزترین آهنگ دنیا را میشنوی؟
........
|
|
|
|
|
راستی فلسفه این همه مهجوری چیست
سالها رنج کشی تا که دمی شاد شوی
|
|
|
|
|
و چه عاشق را تمنّانه نیاز است اُمید ...
|
|
|
|
|
در بحبوحه ی زندگی دیدم که جانم می رود
زیر فشار این روزها، دیگر نشانم می رود
گفتند با تدبیر م
|
|
|
|
|
یک بنده باقی ماند
تا صدای دردها را به رقص آورد
این بار
برای مردمی که رقص را دوست دارند
|
|
|
|
|
بر من برادر آنكه شعورم غني كنـد
ترك غـرور مردم شُوم دنـي كنـد
|
|
|
|
|
هَندزفری درگوش بود و،
پخشِ آهنگ
صدای دلنشینِ تار و تنبور
نوای دلنشین ساز و چشمه سار و سنتور
|
|
|
|
|
تو را در آغوش
خواهم گرفت
تنگ
|
|
|
|
|
بزن باران و پر کن چاله ها را
|
|
|
|
|
بشین روبروم و توو چشمام بخند...
|
|
|
|
|
ما گدایم و گدا چشم به سلطان دارد
|
|
|
|
|
ای دریغ از همتی کو " دولت فقرم " دهد
از قناعت توشه ای و جرعه ای صبرم دهد
|
|
|
|
|
دلت قصری ز شعر و شور شیرین غزل می خواست
گذر از حرف ها و کارهای مبتذل می خواست
|
|
|
|
|
عشقت چه ساده پردهٔ عصمت دریده است
|
|
|
|
|
مغروری به کبکی باز باز شعر مرا میخوانی
محکوم به خوانش خوب درخفا میخوانی
|
|
|
|
|
به آتش میکشم از دورها دور و برت را
خزان هم خواهد آزرد گل های ترت را
|
|
|
|
|
باران!
بگذار بخوانند،
صدای گنجشکها هم زیباست...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
درسوال بی کسیها مانده بودم شد جواب
مشکلی حل کرد و جایش صد معما داد و رفت
|
|
|
|
|
سرم را می گذارم گاه گاهی روی میزی که ...
تصور می کنم در دست خود چاقوی تیزی که...
|
|
|
|
|
زمانی من رها گشتم، مه در این زندان مردم
|
|
|
|
|
پس از تو باید در منظر خیالم در کشتزار جبر زندگی
سایه بکارم و ابرهای دروغگوی شادی را به آسمان بی ان
|
|
|
|
|
گویند از هر چه ترسی به سرت می اید
همه ترسم تو شدی،به سرم زود بیا
|
|
|
|
|
قطار چونکه بیاید سوار خواهم شد
|
|
|
|
|
ای حادثه ی خسته ی بی جبران،عشق
|
|
|
|
|
برچهرههامان پینهٔ مُهراست بی مِهرش
باخون دلهای مباح اما وضو کردیم
|
|
|
|
|
وقتی صدای احساس، میمونه در پشت در...
|
|
|
|
|
لب هایت گل بوسه را می جست...
|
|
|
|
|
دو غزل+ یک دوبیتی+ برشی از یک مثنوی+ سه دلسروده
|
|
|
|
|
عشق من،
بی نهایتی است مطلق!
|
|
|
|
|
درد دل
غمگین نمی سرایم، از بهر تو ترانه
گویم حدیث دردم ،با شعر و با زبانه
ساقی دلم گرفته،پرکن ت
|
|
|
|
|
چه آسوده خیال است
جهان
انگار کوه های بلند
بین من و تو را نمی بیند...!
|
|
|
|
|
خالق جانگداز من ، كي بدهي نياز من
سر بنهد به درگه ات ، اين سر سرفراز من
خالق
|
|
|
|
|
زندگی مان را بنا کرده ایم ،
براساس یه مشت ،
سیم و چرخ دنده
|
|
|
|
|
دلم حظ میبرد از عطر نرگسهای گیسویش
کمان ابروانش چوب دستی های جادویش
اگر چه توءمان رودم و لمس ماه م
|
|
|
|
|
وز دل خاک سیه گرد و غبار آزاد است
|
|
|
|
|
کمال مستی حافظ شروع شرب من است
چراکه میکده ام در میان چشم تو بود
|
|
|
|
|
هركه به سود خودش، گر بُودش صد كلام
كي برسد سود آن برهمه ي خاص و عام
حرف تو بر
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۸۱ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |