يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر پوریا رستمی ( پیر خرابات )
آخرین اشعار ناب پوریا رستمی ( پیر خرابات )
|
...مرا با خود ببردی تو کجا هستم نمیدانم...
چگونه رام کردی اسب توسن را چگونه شیروحشی را...
ولیکن تا تو هستی من دلم گرم است ...به بودن با تو سرمستم...چه مستی به از این جانا؟
چه چشمانی چه ابرویی پری زاد که بودی تو؟...چه اوصافی کنم از تو...کجا این حجم زیبایی در این دو پاره خط گنجد...تو معنای تمام صحبت کوروش...چه پنداری،چه گفتاری،چه نیکی به ز کردارت...تو را هم صورت و سیرت بباید کرد منشوری...بزد بر برج این دنیا همه اینگونه باید بود...
چه حسی بهتر از بودت......تو بودی بود من بودم ... تمام هستی ام عمرم...مرا هستی از این بهتر؟
....کجا خورشید میتابد چنین دریای نورانی ... شراری هم به من افکن که شاید باشمت مهتاب...تو نوری نور من جانم...نباشی تیره ام تارم...
صدایم کن که آوایت چونان می می کند مستم ..صدایم کن که مألوفم با اصوات فراسویت...همان لالایی هرشب ...همان برهان خوابیدن... خراب خواب تو بودم...چه رویایی از این بهتر؟
وگر حال دلم پرسی...بگویم سوزددر آتش...و من هم که سیاوش گونه میخواهم بسوزم ..هر چه سوزانتر بود بهتر ...چه سوزی بهتر از عشقت؟...
مرا در پیله بگذاری که دست و پا زنم ،بهتر...زمانی هم شوم پروانه ای دورت بگردم من🕯...
تو لیلی باشی یا شیرین منم مجنون و فرهادم...
...رهایم گر کنی...مردم...
(پوریا.ر. سکوت هیچ)
تقدیم به او که خود میداند...
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود بر شما...زیبایی از نگاهتان است...ممنونم از نظر لطفتون | |
|
صبح شما بخیر باشه...ممنونم از نظر پر مهرتون... | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا قلم را به نگارش آورده اید
احسنت