شاعر که باشی یک ردیف نا تمامی
هر بیت تو آبستن وهم و خیال است
مثل بَغل هایی که دختر هم ندارند
چشم انتظار گفتن بابا ، محال است
شاعر که باشی لُقمه ای از درد داری
در حفره ی خالی چشمت شَرم داری
با دوستان ناکس خنجر به پهلو
زخمی شبیه جنگ های نَرم داری
شاعر که باشی جمع تو تفریق هَمرس
یک مرد سوم شخص غائب، ضلع نارس
ته مانده های ذهن تب دارت پریشان
خون سرفه هایی در گلوی لیزِ کرکس
شاعر که باشی جمعه تا شنبه غریبی
در هیچ های مبهم تقویم فردا
پیغمبری بی معجزه، دریای بی موج
گم کرده ای پاییز خود را بعد یلدا
شاعر که باشی زاغه ی تلخ دهانت
پُر میشود از آهن و شلیک باروت
سَر میگذاری روی قبری که نداری
هر شب در این سیاره ی هم شکل تابوت
شاعر که باشی گرگ های پشت پرده
حتی صدا حتی تمامت را چریده
بر روی حلقت توله های انتحاری
مصرع به مصرع شعرهایت را دریده
شاعر که باشی نعش تو در زیر باران
خط میکشد بر دفتر خیسِ خیابان
بُمبی سرت را منفجر کرده ولی تو
دنبال خودکار خودت هستی به قرآن
#سید_هادی_محمدی
🔵این شعر تقدیم میگردد به استاد احمدی زاده (ملحق) به پاس تمام تلاش های شبانه روزی برای اعتلای شعر و شاعری و صبوری بر تمام مشکلات و فراهم کردن محیطی برای خواندن و دیدن اشعار دوستان شاعر امید که مقبول افتد
🔵 با مطلع (شاعر که باشی) چند نفر از شاعران عزیز شعر سروده اند که به دلیل نبود اسمی پای شعرشان نمیتوانم ادای دین کرده و اسمشان را بیاورم
تقدیمی زیباییست🌺🌺👏👏
برای شما و جناب احمدی زاده گرامی آرزوی موفقیت روز افزون دارم 🙏