دل تنگم دل تنگم
گاهی صبر یک سنگم
دل تنگم دل تنگم
گاهی به رنگ یک دردم
گریستم گریستم
می دانی با چه اشکی زیستم
تیری به یک سنگم
غصه دار این اشکم
شکستم شکستم
از ابتدای تولد این شکست
شگفت انگیز و جالب
مثل دایره در امواج دریا نشست
چرا هیچ آغوشی تسلای دست های زخم بسته من نیست
چرا هیچ گریبانی دست به دامان
چشم های بسته ی من نیست
آهای کسی که ردایت
آفتاب را آویخته نگه می دارد
چراهیچ سنگی دست وپابسته
عاطفه را نگه نمی دارد
بی تاب تر از یک کلام
کدام پر پر شده در خون خود گریست
کدام اشک به بهانه ی محاسن تو
حمایل اندام تنومند خودرا درید
کدام آسمان قصد خرامیدن خورشید را دارد
کدام اشک دلتنگ رقصیدن امتزاج دریا با خورشید را دارد
رعب انگیز تر از وحشت مرگ من
کدام مژگان سیاه را
به سمت تو چاک چاک
می رساند پی قسمت درد من
بهانه نگیر جانم
از کودکی فرزند تو بودم
از کودکی تمام وسعت فکرتو بودم
فکر می کنی اوج قله ها ایستادن
خورشید به تن خاک آتش می گیرد
گاهی نیازم ،گاهی کودک نیاز
گاهی کف برده از طاعت آغاز
گاهی چنگ برده درعالم ساز
شاید ایستاده ،ایستاده می خواهی
تسلیم این عاجزشوم وعاجز
گاهی آفتاب راخاکسترکنم در آتش
گاهی بر دوش کشم بر دوش این عطش
به که اشاره می کنی
گاهی انگشت اشاره زیر سرت می خوابد
گاهی کوچکتر از انگشت اشاره
انگشت کودکی در برت می آید
منم کودک نیاز این اشاره
منم اشاره به نیاز این اراده
آری کودک نیاز اشاره
.....................................
پی نوشت اول
در دیاری که گاو،الاغ می زاید
وسگ یونجه های چند سال پیش گاو را
به تنهایی شام یک وعده خود می کند
باید نوشت آدم ها غوغای هفت سالگیشان را
از یاد برده اند
آری دختران بر جسم های لاغرشان تازیانه می زنند
آری دروغ است زمان بر عکس خود
تنها گاه شمار گاوها را لابلای جنون خود می کند
برخیز کتک خورده از شلاق خود
آینه را دستت بگیر
وبگو من از تبار آفتاب
شانه های خودرا پیشکش تازیانه کرده ام
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
پی نوشت دوم
در دیاری که کبک جایش زاغ سیاه سکوت می کند
باید آن دیار را طعمه شغالان کردو سوزاند
آری باید سوزاند
تاخدای سکوت دوباره به رستاخیزیک رسالت
پیامبرانش را نذر زاغان سیاه کند
آری دوباره بر می خیزم
برای قیام سکوت و خدای خوابیده اش
..............................
بااحترام کوچک همه نابیان
محمدرضا آزادبخت
ودرودبرجناب آزادبخت عزیز
برادردل نازک ومهربانمان که چندباری باهم دعواهم کرده ایم ولی فوری آشتی هم کرده ایم ومیدانم ته دلشان هیچی نیست فقط گاهی زیادی جوش میارن وفوری تموم میشه اهل کینه نیستن 😅😂😂
مثلا امروزکه این پانوشت عصبانی رو زیرشعرشون نوشتن ومن یه خرده دلم گرفت ولی بی خیال
نمیدونم واسه کیه خدایی ولی واسه هرکی نوشتین خیلی تنده
برعکس که من امروزتصمیم داشتم برشعرتان بنویسم و پانوشت نخونده کلی هم صغری کبری چیدم بعدکه نگاه کردم پانوشتویه خرده مرددشدم برای ارسال
اباس جمیله نبود که پانوشتم دارید
اباس یعنی حواس این تکیه کلام یه دخترکوچولویه ازفامیلمون که هرکار بدی که میکنه ودعواش میکنن میگه اباس حنا نبود
ولی باتمام این حرفا وباوجوداینکه کلی باهم گاهی جنگیدا ایم اما چون میدانم که گذراست این چیزها
جسارت کردم وبرشعرتان نوشتم ان شاالله که دوستان سایت مرا هم متهم به چیزی نکنن که من فقط وفقط قصدم نوشتن چندکلمه ای برشعر جناب آزادبخته ودیگه کاری به پانوشت مانوشت ندارم ومهمم نیست واسه کیه واسه منه یا یکی دیگه ....
والبته اول یه اعترافی بکنم یامن سوادکافی ندارم برای درک کافی ودرست از اشعارجناب آزادبخت ویا ایشان خیلی بالاترازسوادمن می نویسند اما به هرحال بااجازه شون چندخطی کج دارمریز وناقص بر شعرشان نوشتم ...
واما شعر :
🌼شعرتان بسیارزیبا وبامعنابود وقوی ترازخیلی ازشعرهایتان
دل تنگم یا هم دلتنگم
اگر دلِ تنگم باشد هم درست است ومعنی خودش رادارد واگر دلتنگم هم باشد بازهم معنای خودش رادارد
اما اگر دلِ تنگم را مبنابگیریم درمی یابیم که
شاعر از ناملایمات ودلشکستگیها وتنهایی به دلش پناه برده ودارد بااو درددل می کند دردلی فیلسوف مابانه که رگه هایی ازشعرهم دارد مثل همه اشعرجناب آزادبخت وخوب هم درابتدا مخاطب راباخود همراه می کند
گاهی صبریک سنگم هم یک جمله ی پرمعناست
شاعردرجه ی صبوری وتحملش را به سنگ تشبیه کرده
می خواهدبگوید باتمام دردها واشکهایی که می ریزم مثل سنگی محکم وصبورشده ام
گاهی به رنگ یک دردم هم بسیارزیباوپرمعناست
یعنی گاهی زردوزاروپریشانم
🌼🔷️شاعردربنداول خوب شروع کرده ومی خواهد بادلش صادقانه درددل کند
شاعردراینجا اززندگی دردآلودش می گوید که همیشه با اشک همراه بوده
واوحتی غصه داراین همه اشکی است که ریخته دراین سالها
تااینجاخدایی خوب بود وتصوراینکه یک نفربادلش دارد حرف میزند خیلی شاعرانه است ومیزان زیادتنهایی یک نفر را می رساند ...
کسی که اززوردرد حتی برای اشکش هم عزاداراست ودلش می سوزد اگر که ازحق نگذریم عاطفه وتخیل درشعر جناب ازادبخت قویه ....
🌼🔷️ واما بند دوم :
شکستم شکستم
از ابتدای تولد این شکست
شگفت انگیز و جالب
مثل دایره در امواج دریا نشست
دراین بندهم تشبیه کردن شکست به دایره ای که درموج دریا می نشینه خیلی حرف دارد خیلی میشود درموردش گفت یعنی شکستی که ادامه دارد مدام وگم شده شاعر در عواقب این شکست همیشگی مثل دایره ای که موج آنرا درخود می پیچید
تصویری دورازذهن اما ملموسی بود البته اگرکه برداشتم درست باشد
🌼🔷️دربندبعدی شاعر شروع می کند به گله گذاری وشکایت می کند ازدنیا وبی وفایی اش از اینکه هیچ کس به فکرش نیست وزخمهایش رانمی بیندودرآغوش نمی کشد
درآغوش کشیده شدن زخمها هم شاعرانه است
واما این بند:
آهای کسی که ردایت
آفتاب را آویخته نگه می دارد
چراهیچ سنگی دست وپابسته
عاطفه را نگه نمی دارد
این بندهم پرازحرفه
آویخته نگه داشتن افتاب تصویر قشنگی است
🌼🔷️واما بندبعدی ...
بی تاب تر از یک کلام
کدام پر پر شده در خون خود گریست
کدام اشک به بهانه ی محاسن تو
حمایل اندام تنومند خودرا درید
کدام آسمان قصد خرامیدن خورشید را دارد
کدام اشک دلتنگ رقصیدن امتزاج دریا با خورشید را دارد
این بندهم تصاویرزیبایی دارد
کلام بی تاب زیباست به کلام شخصیت بخشیده شاعر
رقصیدن اشک زیباست
امتزاج دریا باخورشید هم تصویرزیبایی است
آمیختن دو چیز کاملا متضاد باهم
دریا باخورشید
یعنی آمیختن آب با آتش که کار غیرممکنی است درواقع ..
وچقدر درعین اینکه دورازانتظارآمیختن دریاوخورشید قشنگه چه شود.....
🌼🔷️واین بند :
از کودکی تمام وسعت فکرتو بودم
فکر می کنی اوج قله ها ایستادن
خورشید به تن خاک آتش می گیرد
آتش گرفتن خورشید به تن خاک هم تصویر جالب وبکریه...
🌼🔷️واین بند:
گاهی نیازم ،گاهی کودک نیاز
گاهی کف برده از طاعت آغاز
گاهی چنگ برده درعالم ساز
دراین بند واج ارایی زیبایی مشهوداست
نیازم ونیاز وآغاز وساز خوش نسته اندکنارهم وآهنگ وموسیقی زیبایی بخشیده اند به شعر
چنگ بردن درعالم ساز
چنگ وسازهم هردودارای ایهامند وزیباست این همنشینی ....
🌼🔷️واما این بند:
شاید ایستاده ،ایستاده می خواهی
تسلیم این عاجزشوم وعاجز
گاهی آفتاب راخاکسترکنم در آتش
گاهی بر دوش کشم بر دوش این عطش
دراین بندهم جدا ازتصویر زیبایی خاکسترکردن آفتاب درآتش که تصویری دوری ازذهنه اما پرمعنا
واج آرایی آتش وعطش هم زیباست ودارای آرایه است
درکل یکی ازشعرهای خوب جناب آزادبخت بودکه خواندم حالا بدون توجه به پانوشتش که ای کاش نمی بود اصلا دلمون گرفت
برادرخوب ودل پاکم امیدوارم که جسارت من شاگرد را ببخشید واگر نتوانستم حق قلمتان را اداکنم بگذارید به حساب کم دانستنم ...
عاطفه وتخیل واندیشه درشعرتان قوی است تصویرسازیها هم خوب بود....
کلا شگردنوشتنتان مخصوص خودتان است وشاید به همین دلیل است که ما عاجزیم در درک کلامتان آنگونه که بایدوشاید
موفق وشادباشیددرپناه خداوند بزرگ 🙏🙏