چهارشنبه ۱۷ بهمن
رویا شعری از سیاوش آزاد
از دفتر سیاوش نوع شعر چهار پاره
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۲۲:۱۷ شماره ثبت ۱۲۹۴۶۱
بازدید : ۵۵۲ | نظرات : ۷۹
|
آخرین اشعار ناب سیاوش آزاد
|
عکس تو را در آینه دیدم
از گونه هات بوسه ربودم
رویای من شکسته شد از تو
رویا شده خیال چه سودم
پرواز کرد آنچه شنیدم
در آسمان که هیچ ندیدم
من مرغ آتشت که نبودم
جز حسرتش که بذر نچیدم
بس کن کمی سیاوش کاهن
رویات رفت حال نزن حرف
کرسی گذار و آینه بین باش
سر را فرو بکن به ته برف
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام خوش آمدید ممنون که خواندید تشکر موید باشید | |
|
سلام لطف دارید اولین زیبایی بود که بدون عذاب وجدان گفتید درست است؟ متشکر بیش تر کهن سرا هستم حال این مورد استثنائا گفتم معاصر تر بگویم اثر مال تیر پارسال است الان نمی دانم حسش باشد که بندهایی اضافه کنم یا نه همین قلیل را قبول کنید خدا برکت بدهد
| |
|
سلام و سپاس لطف دارید متشکر | |
|
سلام سپاس از بیت زیبایی که مرقوم فرمودید زنده باشید | |
|
درود بر استاد آزادبخت و استاد آزاد... زیبا و آموزنده | |
|
سلام واحترام جناب آزادبخت ارجمند نکات خوب و آموزندهای بود پایدار باشید | |
|
درود استاد چه تحلیل زیبا وروانکاوانه ای | |
|
درود استاد بانوصیاد ممنونم | |
|
درود استاد آزادبخت آموزنده و عالی خدا قوت | |
|
سلام و درود تشکر و سپاس خویش را از لطفی که به کمین فرمودید عرض می کنم مکرر باید ناب نوشته اتان را خواند و بهره ها برد و تعالی جست بسیار ممنون موید و مظفر باشید
| |
|
درود استاد سیاوش قصوربنده را در این نقد ببخشایید سپاسمندم از درایت ودرک علم بالایتان | |
|
خواهش می کنم لطف فرمودید زنده باشید | |
|
سلام تواضع می فرمایید لطف دارید بنده نیز انتظار پنجره سبز نداشتم ولی با محبت شما رو به رو شدم سپاس | |
|
سلام ما که محروم از جامیم وزن را یکی از دوستان فرمود «مفعول فاعلات فعولن»، بحر مضارع مسدس اخرب مکفوف محذوف شاید بند اول پیش درآمدی بوده برای نقطه اوج یا همان کلایمکس که فرمودید بعد فرود را شاهد بودیم در مورد قرآن مجید می دانم حساب کردند احساء داریم در عربستان است و شیعیان نیز هستند کاهن را که آوردم به معنی برساخته کهن گو توجه داشتم خوش بر می گردید
| |
|
وزن هم که هزج گفتید و طبق گفته دوستمان مضارع بود شاید دقت نکرده بودم در بند دوم سه بار که آمده بود اندک زوری زدیم برای اصلاح و آنچه البته به جای نرسد زور ماست از این منظر شاید آن که ها بی حکمت نبودند شاید، البته من از خدا غافل بودم خوب مشغول درد دل است نهیب می زند بس کن
آواره دیوونه ام من بس کن سرگشته می خونه ام من بس کن بس کن نزن آتیش به جونم بد کردی ای نامهربونم من موندم و این درد دوری خستم از این عشق و صبوری
بله به سبک معمول نبود آه | |
|
آمده است که آه یکی از اسم خداوند است، اباعبدالله فرمود: آه گفتن یکی از اسامی خداوند است. هر کسی آه بگوید استمداد از خداوند کرده است. بحار الانوار. (معانی الاخبار ص 354؛ بحار الانوار، ج 90، ص 393) آیا این حدیث درست است؟ آیا آه یکی از اسامی خداوند است؟ اگر هست درباره خداوند چه معنایی دارد؟
در مورد این حدیث که شیخ صدوق علاوه بر کتاب معانی الاخبار،[1] در کتاب توحید[2] نیز از امام صادق(ع) نقل کرده است، چند تفسیر بیان شده است:
بسیاری از عرفا در تفسیر این حدیث میگویند: همه موجودات در تمام لحظات محتاج خداوند هستند و این احساس نیاز هر چند به زبان ظاهری بیان نشود، ولی همه موجودات از عمق وجودشان در تمام لحظات به درگاه خداوند دست طلب و نیاز دارند؛ هنگامی که انسان دچار مشکل و دشواری شد زبان ظاهری با زبان نیاز درونی هماهنگ میشود و با گفتن آه که حکایت از اضطرار و بیچارهگی خود میکند و با گفتن «آه»در حقیقت خدا را که اجابت کننده مضطر و پناه هر بیپناه است میخواند.[3]
این شیفتگان که در صراطند همه *** جوینده چشمه حیاتند همه حق میطلبند و خود ندانند آن را *** در آب به دنبال فراتند همه[4] 2. برخی بر این باورند «آه» از دو حرف«الف» و «ه» ترکیب یافته است، این دو حرف هر کدام به ذات خداوند اشاره دارند؛ البته هر کدام به لحاظ صفتی از صفات خداوند بر ذات خداوند دلالت دارند؛ بنابر این جمع این دو، اشاره به دو اسم خداوند است. توضیح اینکه «الف» برذات احدیت خداوند از آن جهت که هیچگونه انتساب و نسبتی با دیگری ندارد دلالت دارد. «آه» نیز بر ذات خداوند از آن حیث که مبدأ موجودات و فیض دهنده است، دلالت میکند.[5] [1]. ابن بابویه، محمد بن على، معانی الأخبار، ص 354، ، قم، چاپ اول، 1403ق. [2]. ابن بابویه، محمد بن على، التوحید، ص 219، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ اول، 1398ق. [3]. فیض کاشانى، أنوار الحکمة، ص 86، انتشارات بیدار، قم، چاپ اول، 1425ق. «کلّ من الموجودات یطلب من اللّه- سبحانه- بلسان استعداده الکمال الذی یستعدّ له؛ و استعداده لذلک الکمال- أیضا- من نعمه سبحانه، و إلیه اشیر فی الأدعیة المأثورة بقولهم: «یا مبتدئا بالنعم قبل استحقاقها».و إعطاؤه- سبحانه- الاستعداد دعاء منه إلى الطلب، فالطلب بهذا الاعتبار إجابة لدعوة الحقّ أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ [46/ 31]. و هو باعتبار آخر سؤال منه سبحانه: یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ [55/ 29].و هذا السؤال إنّما هو بلسان الحاجة و الافتقار، و على وجه الذلّ و الاضطرار، و إنّما هو باسم من أسمائه- جلّ جلاله- مناسب لحاجة السائل، فالفقیر- مثلا- إنّما یدعوه بالاسم «المغنی»، و المریض بالاسم «الشافی»، و المظلوم بالاسم «المنتقم»- و على هذا القیاس- فکلّ ذرّة من ذرّات العالم تدعو اللّه بلسان حالها اضطرارا باسم من أسمائه تعالى، و هو سبحانه یجیب دعوتها فی حضرة ذلک الاسم الذی دعاه به، کما قال: أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ [27/ 62].و ذلک الاسم هو صورة إجابته تعالى لدعوة ذلک المضطرّ من وجه، و هو ربّ ذلک المضطرّ بإذن اللّه من وجه آخر؛ و مطالب الکلّ على حسب مسئولاتهم مبذولة دائما، و حوائجهم مقضیّة أبدا، لا یخیب منه أحد قطّ، إلّا من کان على بصیرته غشاوة من استعداده، فأخذ یدعو اللّه بلسان المقال، خلاف ما یدعوه بلسان الحال؛ فذلک یخیب قولا، و إن استجیب حالا؛ و هو قوله سبحانه: وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ [13/ 14]. و سائر أفعاله تعالى یرجع إلى هذه الإجابة لدعوة المضطرّین، و هی ترجع إلى إفاضة الوجود، و إنّما تختلف أسامیها باختلاف الاعتبارات.روی فی کتاب التوحید بإسناده، عن یحیی الخزاعی ، قال: دخلتمع أبی عبد اللّه علیه السلام على بعض موالیه نعوده، فرأیت الرجل یکثر من قول:«آه». فقلت له: «یا أخی- اذکر ربّک، و استغث به».فقال أبو عبد اللّه علیه السلام: «إنّ «آه» اسم من أسماء اللّه- تعالى- فمن قال:«آه»، فقد استغاث باللّه- تبارک و تعالى». ر. ک: فیض کاشانى، عین الیقین الملقب بالأنوار و الأسرار، ج 1، ص 381، دار الحوراء - بیروت، چاپ اول، 1428ق. [4]. دوبیتی از امام خمینی(ره). [5]. قاضى سعید قمى، شرح توحید الصدوق، ج 3، ص 208 و 209، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، چاپ اول، 1415ق. «أنّه کما أنّ لفظة «هو» یکون ضمیرا و یکون اسما من أسمائه سبحانه کذلک «آه» کلمة یقال عند الشکایة و اسم من أسماء اللّه عزّ و جلّ، إمّا بالنقل أو بالوضع فیهما، و سرّ ذلک أنّک قد عرفت ممّا أسلفنا أنّ «الألف» انّما یدلّ بها على الذات الأحدیة الحقة من دون انتساب و إضافة الى ما سواه، و «الهاء یدلّ بها على اللّه سبحانه من حیث کونه مبدأ لما سواه و فیّاض للموجودات، و لفظة «آه» مرکبة منهما، فمعناها أنّ الواحد الذی وحدته أشرف و أعلى من سائر الوحدات هو اللّه الذی منه یبدأ الخلق و إلیه یعود، فظهور الألف بالهمزة التی هی هو مع حرکة ما إشارة الى ظهوره بنفسه لا بشیء آخر، و احتجابه بعدها للإشارة الى خفائه من فرط ظهوره؛ فسبحان من احتجب لکمال ظهوره و اختفى بشروق نوره»!
| |
|
سلام سپاس لطف دارید خداوند ایشان را حافظ باد | |
|
سلام لطف دارید خاکسار چهارپاره هاست | |
|
سلام ببخشید اگر موجب زحمت شد ننویسم چه کنم لطف دارید لطف فرمودند زنده باشید | |
|
اشک از چشا پاک کن به آینده نگا کن این عید من و توست بیا شادی به پا کن | |
|
سلام سپاسمندم کورسوی امیدی در من یافتید؟ تشکر موید باشید | |
|
سلام ببخشید تاخیر در پاسخ پیش آمد اتفاقا باعث خرسندی است از محضر دانشتان بهره مند شدن تشکر و سپاس بابت الطاف و محبت ها خواهش می کنم عذرخواهی از ماست | |
|
سلام بنده در برخی پیام ها خود را کاهن خطاب کردم به طنز در معنای کهن گو بعد درین اثر هم در همان حال و هوا کاهن را آوردم من کاهنم ولی این اثر به فضای معاصر نزدیک است کاهنان نیز البته در زمان های قدیم بیشتر بودند کاهن را می توان درین اثر به معنای پیشگو گرفت نداشته را می توان قبول کرد اما نخواهد داشت با توجه به پویایی زبان محل تامل است مثلا طناز به معنای طنزپرداز شاید نبوده به کار رفته و خوب الان می تواند یکی از معانی طناز همین باشد شاید زیاد نباید در بند لغت نامه ها و تداولات عمومی زبان بود عده ای توافق کردند برای فلان لغت فلان معنا به کار ببرند ما چه الزامی داریم که تا ابد قرارداد آنها را عامل باشیم و چرا نتوانیم ما لغت وضع کنیم یا معنای جدید از تمثال لغات بتراشیم؟
| |
|
امیدوارم همگان را از دریای علم خویش مستفیض فرمایید لطف دارید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خلاقانه بود
موفق باشید .