چهارشنبه ۳ ارديبهشت
حد شعری از سیاوش آزاد
از دفتر سیاوش نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ ۱۱ روز پیش شماره ثبت ۱۳۷۰۰۸
بازدید : ۲۰۴ | نظرات : ۱۸
|
آخرین اشعار ناب سیاوش آزاد
|
عروج عرش ز پهنای اشک می آید
کنار وحشی نرگس بنفش می خوابد
تبسمی بنمودی و ماه خونی شد
سرشک ها بچکانید و ریسه می تابد
حلول لولو رامین هبوط پروانه
به گرد کنز زغالی شموس می گردد
هلال ناخن خالی پکد حباب پری را
پری پرید ز مشکی چراغ زیتان سد
سیاوشا بسکوت و نظاره را برها
به برزخی که قدر شد بدودش برگ حد
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام تشکر گفت من به خاکسترنشینی عادت دیرینه دارم قافیه بله حسب قواعد اشکال بعضا دارد منتها اگر از قافیه حداقل های موسیقیایی را طالب باشیم شاید بتوان اغماض کرد فکر کنم مقصود لولو و بدودش است لولو همان لولو و مرجان است لو بلند ل کوتاه و کسره کوتاه بدودش دال و شین ساکن است | |
|
درود مجدد این مصرع یک هجا " منظورم ' را ' " آخر اضافه دارد هلال ناخن خالی پکد حباب پری را مصرع دیگر اگر بدودش را طبق فرمایش شما بخوانیم و برگ ِ حد هم از اختیارات شاعری استفاده شده وزن صحیح است🌺🙏 | |
|
سلام بله را اضافه است متشکر از نقد شریف سپاسمندم
| |
|
سلام سپاسمندم فرمود فرماندهش [علی چیتسازیان] همان کسی که ایشان [علی خوشلفظ] از او تعریف میکند و یاد میکند و آن حرف را از او نقل میکند. همسر او [علی چیتسازیان] میگوید در آخرین باری که آمد منزل و بعد [از آن] رفت و شهید شد و دیگر ندیدیمش؛ نیمهشب همینطور نشسته بود و اشک میریخت و گریه میکرد. با اینکه مرد باصلابت و قدرتمند و فرمانده کاملاً باصلابتی بود و اصلاً اهل گریه و این چیزها نبود؛ اما اشک میریخت. گفتم چرا اینقدر گریه میکنی؟ گفت: فلانی را خواب دیدم. رفیق همراهش را، معاونش را. معاونش را خواب دیده بود که قبل از او شهید شده بود. میگوید دستش را محکم گرفتم و گفتم باید به من بگویی. ما اینهمه با همدیگر رفتیم راهکار پیدا کردیم. اینها نیروهای اطلاعات عملیات بودند که بلدچی یگانها میشدند. قبلاً میرفتند راهها را پیدا میکردند، باز میکردند تا یگانها بتوانند حرکت کنند بروند جلو. ما اینهمه رفتیم با همدیگر راه باز کردیم، راهکار پیدا کردیم. راهکار این قضیه چیست؟ این قضیهی شهادت؟ این را به من بگو، چرا من شهید نمیشوم؟ میگوید یک نگاهی به من کرد و گفت: راهکارش اشک است، اشک سپاس متفکر و متعمق باشید | |
|
کاملا این موضوع رو با گوشت واستخونم درک میکنم .. من خودم نزدیکترین فرد خانواده ام به شهادت رسیده با این که اصلا در زمان جنگ نبود ودر سنین کودکی بوده اما بعدها که به سن جوانی رسید وازدواج کرد همیشه میدیدم که چطور اشک میریخت واز خداوند شهادت رو طلب میکرد وشش سال پیش هم با اینکه پسرش یک سال وخورده ای داشت دل از دنیا وخانواده کند وبه مقام شهادت رسید ...
| |
|
درجاتشان متعالی یادشان گرامی سپاس از بیان شریفتان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
برقرار باشید
سروده خلاقانه ای بود