شاین بشر دست بر زر می برد به ناگه کود حیوانی شده
پا بر هر جا نهد خود به تنهایی عامل ویرانی شده
اگر حکم کنند در شهر هر آنکه مست بگیرند
همه در رفته فقط این بدبخت که هست بگیرند
اگر پرنده در آسمان چیزی از خود به روی زمین اندازد
بین میلیون ها نفر گشته و گشته تا روی سر این اندازد
تا کنون سیصد بار در قرعه کشی ها شرکت نموده
تو گو یک دسته بیل این فلک زده تا حال نبرده
در محل کارش بخاطر فساد و خطای دیگری توبیخ شد
به کارخانه ای معروف رفت که آن هم بعد از مدتی توقیف شد
فوتبال را هم امتحان کرد که با همان شوت اول مصدوم شد
فقط با یک شوت تا ابد از فوتبال و لذتش محروم شد
وقتی وارد کار خوانندگی شد فهمید چقدر شانسش گند شده
بین آن همه خوبان دعوت به همکاری با گروه ماکان بند شده
خواست با ورودش به سینما از بدشانسی مداومش گذار کند
نقش کوتاهی گرفت که باید درِ ماشین را باز برای رضا گلزار کند
خواست ازدواج کند که آنجا هم گره بر بخت او انداختن
خواستگاری مهین رفت ؛ شهینِ سه بار جدا شده به او انداختن
در سلامت هم تعریفی نداشته و کلیه اش سنگ ساز شده
این بینوا در شا.. یدن هم شانس نداشت و این شبیه راز شده
عاقبت این دوست بدشانسمان از همان شهین بچه دار شد
یک دوقلوی تپل و همزمان هم دختر و هم پسر دار شد
این دوقلوها هر چه بزرگتر میشدن بیشتر به منزل ادب سر میزدن
از هم نسل های خود از هر نظر جلوتر میزدن
به سن کنکور رسیده هر دو جز رتبه های برتر کنکور شدند
برای پدر و مادرشان باعث افتخار و همچون یک نور شدند
دوستانی که فکرشان بود شانس هست در کف و در بندشان
اکنون هر کدام درگیر یک جور گندکاری فرزندشان
در این جهان چه خوب چه بعد تماما همه چیز نسبیست
یه وقت هایی سیاه و یه وقت به قول لُرهای عزیز اسپیست
شعر : علیرضا دربندی