آهسته می بارید ابر ِ غم
بر شاخه های تُرد ِ پندارم
باید به نام زندگی باری
با نام زن بر دوش بُگذارم
نُه سالگی آغاز رویش هاست
اما برایم مثل پایان بود
در غنچه ی سرخ ِ بلوغ ِ من
انگار عطر ِ تلخ ِ زندان بود
باید مرا معنا کند باران
وقتی که دست ِ کوچکم سرد است
وقتی که شور ِ زندگی، سنگی،
بازیچه ای در دست ِ یک مَرد است
آهسته می بارید ابر غم
بر گونه های خیس وتبدارم
وقتی که می دیدم پناهی نیست
جز شانه های سردِ دیوارم
در خود پریشان قصه می گفتم
شاید رها گردم از این تقدیر
کرد عاقبت یک باور کهنه
قلب مرا با زندگی درگیر
در ذهن من رویای یک پرواز
دستان جبر اما پرم را چید
بر شانه های کوچکم دنیا
بیروح و بیرحمانه می خندید
تحمیل شد رسم کثیف جهل
در سرنوشتم با غل وزنجیر
هرگز به خواب خود نمی دیدم
رویای من گردد چنین تعبیر
گفتند آغاز سفر اینجاست
باید که بارت را ببندی زود
من با تمام شهر جنگیدم
آغاز تلخ زندگی این بود
افتاده بودم مثل آهویی
در چنگ صیادی به نام مرد
او می کشید از گُرده ام لذت
منمی کشیدم از نگاهش درد
سنگ ستم بر سینه ام سنگین
قلبم پر از رویای مردن بود
انگار اما سهممن شمشیر
از طالعی بیرحم خوردن بود
یک روز دیدم مادری هستم
با کودکی معصوم در آغوش
یک مادر ده ساله بودم من
در ذهنم اما طفلِ بازیگوش
دل بسته، با مهرم به فرزندم
با گریه هایش رنج ها دیدم
از یاد بردم طعم بودن را
لبریز غم بودم، وَ خندیدم
با خود هزاران بار جنگیدم
شاید ازاین زندان رها گردم
چشمم که می افتاد بر طفلم
احساس می کردم کم آوردم...
حالا شبیه یک زمستان است
موهای تنهایی فُزون من
انگار هرشب اشکمی ریزد
طفلی که یخ بسته درون من
سارا رحیمی
۲۸خرداد۴۰۱
پی نوشت:
تقدیم به دختران مظلوم این سرزمین، آنانکه براساس باورهای نادرست و کهنه، مجبور به ازدواج در سنین پایین شدند بی آنکه طعم شیرین زندگی را بچشند.
بازهم شعری بسیارزیباو دغدغه مندخواندم ازقلمتان
درموردساختاروقالب ووزن وقافیه چیزی نمی گویم، تصاویرهم خودگویاهستند ...
چه صادقانه وبدورازتکلف حرف زده اید ...
شعرتان را بسیارعالی شروع کرده اید مثل یک داستان کوتاه زیبا بازبانی لطیف ودوست داشتنی علی رغم دردبزرگی که پشت این سخنان هست ومشقتی که تحمیل شده براین دخترک نه ساله ی قصه بازهم شاعر باملایمت ولطافت شاعرانه وبازبانی بدورازفحاشی وادیبانه حرفش رامی زند ...
واین یک امتیازبزرگ است برای شعروشاعرش خیلی یکدست وروان قلم زده ایدارتباط عمودی وافقی شعرخوب است وشعررازیبا به پایان برده اید !
وبه قول جناب عزیزیان خوش پرداخت بود.
وقتی که مثل یک قصه گوی ماهر بااین جمله شروع می کنید:
آهسته می بارید ابر ِ غم
بر شاخه های تُرد ِ پندارم
مخاطب می گوید کدام غم ؟
باید به نام زندگی باری
با نام زن بر دوش بُگذارم
مخاطب می گوید:کدام بار؟
نُه سالگی آغاز رویش هاست
اما برایم مثل پایان بود
مخاطب می پرسد چرا؟
در غنچه ی سرخ ِ بلوغ ِ من
انگار عطر ِ تلخ ِ زندان بود
بازهم می پرسد چرا؟
واراینجابه بعد جواب این سوالات اورا ماهرانه می دهید👇👇
باید مرا معنا کند باران
وقتی که دست ِ کوچکم سرد است
وقتی که شور ِ زندگی، سنگی،
بازیچه ای در دست ِ یک مَرد است
وازاینجابه بعداست که مخاطب را کاملا درگیرجملات می کنید وولعش برای خواندن شعردوچندان می شود آفرین برشما من نوعی بسیارلذت بردم تاپایان شعر ...
شمایک معضل اجتماعی ودرواقع یک دردبزرگ که گریبان گیربسیاری ازخانواده هاست رابازبان لطیف شاعرانه به تصویرکشیده اید که درواقع اعتراض خودتان رابه بهترین شکل ممکن بیان کرده اید .
* ازدواج اجباری یک ظلم بزرگ است یک معضل اجتماعی بزرگ وغیرقابل انکار که خودش ناخواسته باعث معضلات بزرگتری می شود،ازجمله بیمارهای روحی وجسمی افسرده گی ،خیانت ،مستاصل بودن واذیت شدن هردوطرف و بخصوص زنهاو فرزندانی که دراین بین متولدمی شوند هم بی گناه اذیت می شوند وعوارضش برآنهاهم بسیارزیاده این اجبارنه تنهابرای زن ها بلکه برای بسیاری ازمردهاهم اتفاق می افتداما اگرازحق نگذریم تبعاتش مطمانا برای زنان بیشتروبدتره!
بخصوص وقتی که ازدواج درسنین خیلی پایین اتفاق بیفتد وبخصوص وقتی که پای فرزندی درمیان باشدونتوان جداشدوطلاق هم گرفت...
دراین مقوله حرف زیاداست وباید کتابهانوشت وبراستی چه دردی میکشند کسانی که درگیراین معضلندودرواقع مبتلابه مرگ تدریجی اند!
ازدواج اجباری در واقع نوعی از انواع خشونت علیه زنان ، مردان و کودکان است و نیاز به برخورد جدی است زیرا انسان ها با حق انتخاب به دنیا آمده اند و با اجبار به ازدواج این حق از آن ها گرفته می شود . مجبور کردن فردی برای ازدواج همیشه جنسی نبوده و گاهی هر دو طرف ناراضی بوده و به اجبار تن به این ازدواج می دهند ودلایل زیادی هم دارد که اینگونه ازدواجها اتفاق می افتد
یکی ازدلایل عرف وسنت جامعه ای مثل ایران است که مثلا معتقدند عقدپسرعموودخترعمودرآسمان بسته شده وچه دختران وپسرانی که بی گناه قربانی این رسم شده اند !
دربعضی جاها به دلیل ترس ازنبودن امنیت برای دختران جوان وزیبا آنهاررادرسن پایین مجبوربه ازدواج می کنند وبعضی ازخانواده های فقیرهم برای رهاشدن اززحمت پرورش فرزندان دختر ویابدست آوردن پول ورفاه بیشتر دختران رامجبوربه ازدواج می کنند و درواقع فقرفرهنگی وفقراقتصادی هردودست به دست هم داده انددراینجا
ازدواج اجباری به هردلیلی که اتفاق می افتدنقض حقوق بشراست و عواقب بسیاری برای افراد دارد و گاهی تا همیشه زندگی آن ها را نابود کرده و جبران نمی شود ...
((ازجمله عواقب این ازدواجها:
* فشار روانی
زندگی با فردی که به او علاقه ندارید بسیار سخت است و فشار و آسیب های روانی زیادی به همراه دارد که منجر به خشم ، افسردگی ، استرس ، اضطراب و عواقب دیگر می شود و کودکانی که به اجبار ازدواج کرده اند دچار مشکلات زیاد در حوزه تحصیلی ، اجتماعی ، روانی و دیگر حوزه ها می شوند .
در برخی موارد فرد اجازه تحصیل ، داشتن در آمد مستقل و رفت و آمد با دیگران را نداشته و از سمت همسر خود محدود می شود .
*فشار جنسی
در ازدواج اجباری اگر هر دو طرف ناراضی بوده و علاقه ای به هم نداشته باشند نمی توانند رابطه جنسی که یکی از نیاز های انسان است و نیاز به عشق و علاقه دارد را تجربه کنند ، گاهی یکی از طرفین که معمولا مرد هم می باشد به اجبار و برخلاف علاقه زن با او ارتباط جنسی برقرار می کند و گاهی منجر به رابطه جنسی خشن می شود .
* آسیب جسمی
گاهی در ازدواج های اجباری گزارش هایی از خشونت فیزیکی داده می شود که در آن زن یا مرد آسیب جسمی فراوان از طرف دیگر دیده است که منجر به جراحت و یا کبودی بدن می شود .
*خودکشی
یکی دیگر از پیامد های ازدواج اجباری خودکشی است ، بسیاری از کسانی که در موقعیت ازدواج اجباری قرار می گیرند به دلیل فشار های زیاد و گاهی خشونت خانگی علیه آنان شرایط را تحمل نکرده و اقدام به خودکشی می کنند .
گاهی افراد پس از مدتی دست به فرار زده و خانه و خانواده خود را ترک می کنند که این خود برای آن ها مشکلات بسیار مانند پیدا کردن سرنشین ، نداشتن درآمد و خرج زندگی مستقل و تنهایی را دارد .
*خیانت
یکی از پیامد های ازدواج اجباری خیانت است زیرا افراد در این رابطه خوشحال نبوده و احساس ناراضایتی می کنند ، بنابراین برای رفع نیاز عاطفی و جنسی خود با فرد دیگری دست به خیانت می زنند ))
واقعا اینگونه زندگی کردن سخت است وهرکسی توان سوختن وساختن بااین دردهاومشکلات رانداردچون دردی است فیل افکن وقتی دونفربارضایت وعشق باهم ازدواج می کنند دیگرمشکلات وگرفتاریهای زندگی راصبورانه تروباآرامش بیشتری تحمل می کنند ولی وقتی که به اجبار زیریک سقف باشی دیگرمی شودقوزبالاقوزو باراین مشکلات هم بیشتروبدتربرشانه های مردوزن وبچه هاسنگینی می کند ودرواقع کشنده است.
وچه زیباگفته اند:
خشت اول چون نهدمعمارکج
تاثریامی روددیوارکج!
به امیدروزی که دیگرهیچ کس اسیراین دردنشود🙏🏻🙏🏻
وفقرفرهنگی درهمه جای دنیا ریشه کن شود🙏🏻🙏🏻
من هم شعری دارم دراین موردکه تقدیم شماعزیزان می کنمش:
تقدیم به تمام زنان ودختران مظلوم دنیا که قربانی کودک همسری اند!
سکانس خاله در بازی به زیبایی رقم می خورد
که دستی بی خبر آمد یکی از خاله ها را برد
دوباره دختری کوچک کناربستر غم ماند
چه رویاهای زیبایی به روی دستهایش مرد
عروسک ها در آغوشش، برایش حجله می بستند
وکابوسی که هر لحظه عروس قصه را آزرد
عروسک های بی مادر کنارش گریه می کردند
قطار حادثه آمد به قلب کودکی برخورد
دوسیب لک زده در دست وحوایی که تنها شد
کنار دست آدمها، بهار زندگی پژمرد!
لالابخواب ای عشق که کنج دفتری خشکید
درختانی که پربوداز انارشعرهای ترد!
✍ جمیله عجم