چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت
|
|
رهایم کن ز خاکستان غم جان
دری بگشا بر این بی تو غمستان
|
|
|
|
|
شد دروغ ابزار کار ناگوار
زندگی شد بر پر کاه استوار
این بلرزاند دل هر آدمی
کین چنین بی راهه گش
|
|
|
|
|
یک روز باور می کنی شیدایی ام را
حسرت نشینی های در تنهایی ام را
|
|
|
|
|
مثل ِ یک دوشیزه در اردوی سربازانِ مست...
|
|
|
|
|
یک رباعی+ خوانش غزل ۲۷۱ از کتاب نوای احساس
|
|
|
|
|
چو باقر بُوَد حجّتِ کردگار _ علومِ جهان را شکافنده است
|
|
|
|
|
هرشب در حال جنگ باخودمم
تو اما با اون حرف های در گوشی
|
|
|
|
|
امشب این مهتاب با من گفته ها بسیار دارد
با صفای پرتوش جان مرا تیمار دارد
رازها بنهفته در این ن
|
|
|
|
|
این روزها به دامان زمین نمی ریزد
اشک آسمان
نمیزند شانه زلف خاک را نم نم
|
|
|
|
|
هیچ اتفاقی عزیزم، در این جهان ناگهان نیست
|
|
|
|
|
تعریف از خود نباشد من آفریقاییایم
از تبار سیاه پوستان، شکم سیکس پک، بازو آهان
گردن شتری ،لنگ د
|
|
|
|
|
هر شب نبودت عشق را دشوار میکرد
|
|
|
|
|
چه پیکاری درونِ ریشه ی ساقر نهفته ..
|
|
|
|
|
جنگل صد تو ، در مضیقه بیم و اضطراب است
|
|
|
|
|
بیا تا تازه گردد فصل لبخند
بیاید لحظه ی شیرین تر از قند
|
|
|
|
|
شب است و، حال وهوایی روحانی
|
|
|
|
|
یک اذان فاصله است
خواستن ما
|
|
|
|
|
با تو
قدم خواهم گذاشت
به دنیایی
کاملاً جدید
|
|
|
|
|
از علم و ادب ياران هرطُرفه كه بر بستم
زآن طرفه نيكويي سر زد هنر از دستم
|
|
|
|
|
خنده جرم گریه جرم داد جرم
انچه درراهاست خانه بیداد جرم
گرچه ما آماده باشیم درنماز
دشمن نادان ده ف
|
|
|
|
|
..... قصد دارم بروم دورتر از شهر غزل
تا فراسوی ردیف
تا به آنجا که نباشد اثر از قافیه و مبحث وزن...
|
|
|
|
|
بد دلان مریض و سریز
شدهاند ره زن دل و خون ریز
تو که با دلبری وفا داری
عهد خود کج بدار
|
|
|
|
|
مرا حقی اگر بود که نه این بود
سر صد....
|
|
|
|
|
آمدم از خانه بیرون صبح زود
برلبم عطر دعا بود وسرود
آرزوهایم فزون باهرقدم
حسرت دریا بدل مانند
|
|
|
|
|
دل تمنا به دیدار تو دارد و هیچ نداند
که چه است خیر و صلاح، زتقدیر هیچ ند
|
|
|
|
|
گوش کن...قصه ی ما آخر تلخی دارد
ماجرا چند شب از غصه نخوابیدن نیست
ماه من؛بی تو که شبهای جوانیم گذش
|
|
|
|
|
گر رهگـذری از گذرم بـگـذر ، چون :
" پـارکـینگ دلم ورود ممنـوع دارد "
|
|
|
|
|
یک جنگل اگر شود بدون سلطان
بی دغدغه، کفتار بخواند فرمان
|
|
|
|
|
"بازتاب نگاه"
دورتر از همهمه مردم این شهر عجیب..
عاشقی هست و مرا می فهمد...
میروم بر تپش و
|
|
|
|
|
هرکجا دلم بگیرد،یا رضا رضا کنم من
|
|
|
|
|
مثل پرنده ای در بند
که به پرواز می اندیشد
هر لحظه و هر جا
به تو می اندیشم
پشت باغ خاطره هایما
|
|
|
|
|
موهای تو نمناک و پریشان باشد
جاده و منظره و نم نم باران باشد
|
|
|
|
|
دنیا برای من فقط یک درد ممتد بود
|
|
|
|
|
مزار من چو رسیدی کمی توقف کن
بکش تو دست خودت را به روی سنگم گاه
|
|
|
|
|
شبا که ما میخوابیم
روزام باید بخوابیم
|
|
|
|
|
ای که هرشب تاسحرمهتاب رویای منی
|
|
|
|
|
مبارک باد ای یار دل افروز
که کردی این چنین شب را چنان روز
دل تاریک را نور و جلا ده
چو دادی اهل
|
|
|
|
|
مرا با درد بنهادی و بردی سوی ویرانه ...
|
|
|
|
|
وقتی سکون شب به خیالت دچار شد
|
|
|
|
|
در بـزم آفرينش نَبـوَد ره جهالـت
هركس درآن رهش رفت آخركشد خجالت
در را
|
|
|
|
|
من از خاکستریهای خود میآیم
کوله بارم مشتی احساس ناشسته
و مقصدم رفتن است...
کفش هایم از میخ های
|
|
|
|
|
رخسارهات
پُر نور
چون ماهتاب
|
|
|
|
|
دنیا پُر از دروغه
یه قصهء پُر از جنگ
بینی عروسه اما
باشه عجوز صد رنگ....
|
|
|
|
|
لب در یا بدیدم سیر تی. ماهر کشیده
که زیبا آن. دوچشم و آن خم ابرو کشیده
هر نسیم که می وزد یک.
|
|
|
|
|
اشک بارد به رویش همچو باران
باز گردد خاطراتش از بیابان
خشک بودو داغ بود و بی کران بو
|
|
|
|
|
بی عطر تو یکباره زمستان میشد
|
|
|
|
|
باز. هم حال و هوای غزلم دلگیر است
قلم و دفتر واین سوز دل از غم سیر است
|
|
|
|
|
آرزویی هر که را هست و تو هم آمال من
|
|
|
|
|
دلم گرفته هیچ امیدم نیست ...
|
|
|
|
|
درد چشم غزلم را چه کسی می خواند؟
همه ی بغض مرا شعرِ ترم می داند
|
|
|
|
|
همچو برج زهر مار آمد سلامی کرد و رفت
با نگاهی سرد یک بی اعتنایی کرد و رفت
زیر چشمی باز می پایی
|
|
|
|
|
سایه افکند هراس در گلوگاه خیال
و تکید مأمن ناسورِ زمین ..
|
|
|
|
|
بگذشت شب از نیمه و گفتند با من
با کاروان خسته امید رفتی
|
|
|
|
|
نوري به دو چشم من از رب غفور آمد
علم و ادبم نزدش آنگه كه صبور آمد
آن
|
|
|
|
|
نمیدونم چند روزه که در زندانم
شمارش از دستم دررفته
دراین مدت ، استرس
کلی با اعصابم وررفته
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۸۱ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |