تمام روزهایم تویی
من به تو فکر می کنم به سرنوشت بارانی خزانمون به روزهایی پاییزی خاطرات من وتو
به رفتنی که تورا ازمن ربوده است
رفتنی که خنجر سایه ی نبودنت را در کهکشان نورت به رخ من کشید
من به تو فکر می کنم به تمام آرزوهای
نامنتاهی که خاکستر خیالت بر بالهای شکسته ام نشسته است
وبه پنجره ی شب که تورا در خود جا داده است
تورا می بینم اما هر چقدر که دستانم را به سمتت دراز می کنم
ملاه آسمانم سهم انگشتان رطوبت زده ام نمیشود
نور نقره ای فام مهتاب چشمانت را از شاخه های خشکیده ام عبور می دهد
بگذار چشمانت
پیچک رونده سبز در خت آرزوهایم بر حبس تنه در خت داشتن تو باشد
از همان جا یی که من ایستاده ام
وتو در دور ترین نقطه ی نزدیک به منی
ومن از پشت قاب عکس سکون دیوار به تو زل زده ام وتورا می بینم
وسوختن شاخه های شکسته را می بینم
ببین که چگونه شعله های نبودنت از تن شعرهایم بالا می رود
حالا که این جایی درست پشت پنجره ی شب
به من گاهی لبخند بزن
وصبح پگاه را در من فتح کن
ازپشت پنجره ها لبخندت را روانه ی من کن
که لبخندنت عجب تماشایی ست
دلنوشته ی بااحساس وزیبایی بود
سرشارازعاطفه وتصاویرخوبی هم داشت
اما به عنوان یک شعرسپیدهنوزضعفهایی داردکه باکمی ویرایش درست میشود
به نظرم دربعضی جاهادچارپرگویی شده ایدوشعرراپیچیده کرده اید
درشعرسپیدازشاعرانتظاربیشتری داریم دراستفاده ازآرایه های ادبی چون اگراینگونه نباشدبادلنوشته تفاوتی نخواهدداشت
بایدموجزتربنویسید توضیحات اضافی لازم نیست بگذاریدخودمخاطب به کشف رازورمزشعرتان بپردازدوذهنش درگیرمعناوتصاویرشود
بعضی کلمات مثل من وتو هم خیلی تکرارشان درشعرتوی ذوق مخاطب می زند
می توانست بهترساخت وپرداخت شود این شعر
کلا درطرزچینش وسطربندی هم بایددقت کرد
چون ظاهرشعرسپید وجمله بندی هاهم مهم است
درنگاه اول این یک دلنوشته بیشترنیست چون جملات به صورت متوالی پشت سرهم ردیف شده اند اما باکمی ویرایش این مشکل حل می شود چون تصاویرشاعرانه زیادی دارد
بااجازه تون من یه دستی به سروروش کشیدم والبته اینهافقط پیشنهاداست وشمامختارید....
به تو فکر می کنم
به خزان سرنوشتمان!
به غروبی که تورا ازمن ربود
رفتنی که سایه ی نبودنت را
مثل خنجری درکهکشان نور
به رخ من کشید !
به تو فکر می کنم
به تمام آرزوهای نامنتاهی
که خاکستر خیالت
بر بالهای شکسته ام نشسته است
وبه پنجره ی شب
که تورا در خود جا داده است !
تورا می بینم
اما هر چقدر که دستانم را
به سمتت دراز می کنم
ماه سهم انگشتان رطوبت زده ام نمیشود !
ببین که چگونه شعله های نبودنت
از تن شعرهایم بالا می رود
به من گاهی لبخند بزن
ازهمان پشت پنجره
که لبخندنت عجب تماشایی ست!
ببینید درشروع شعرخیلی توضیح لازم نیست برخی جملات راحذف کردم
دروسط شعرهم من این بند راکلا حذف کردم
نور نقره ای فام مهتاب
چشمانت را
از شاخه های خشکیده ام عبور می دهد
بگذار چشمانت
پیچک رونده سبز در خت آرزوهایم
بر حبس تنه در خت داشتن تو باشد
از همان جا یی که من ایستاده ام
وتو در دور ترین نقطه ی نزدیک به منی
ومن از پشت قاب عکس سکون دیوار به تو زل زده ام وتورا می بینم
وسوختن شاخه های شکسته را می بینم
به نظرمن
این قسمت هم شعرراپیچیده کرده وهم وتوضیحی بیش نیست تصویرداره اما درخدمت شعرنزست فقط شعرراپیچیده کرده
کلمات تکراری مثل چشمانت وآرزو ومن وتو ولبخند هم حذف شدندوشعریکدست ترشدوموجزتر لازم نیست همه چیزرابگید ودا..
ترکیب صبح پگاه هم ازلحاظ معنایی درست نیست چون پگاه هم معنی اش همان اولای صبحه
موفق باشیدوجسارتم راخواهیدبخشید...
مطماناکمی باوسواس بیشترروش کارکنید بهترازمن مشکلات شعرتان راخواهیدفهمیدوبهترویرایشش خواهیدزد