ماه مهتاب من
گل تو گلدون من ورگ شاهرگ خون من
می دانم باز حال تو با دیدن نامه هایم که پست چی برایت می آورد دگرگون میشوی
خب چه کنم
برای تو ننویسم دلم میگیرد
خودت میدانی از تزویر ودروغ هم بدم می آید
عادت ندارم برایت گلایه کنم
از گوشه نشینی کمپ بگویم
سالن های این جا فقط پر از فریادست
هربار که به دیدنت می آیم افسرده تر میشوم
امروز وقتی آمدم به غیر نگهبان ومتصدی کسی نبود
آنقدر خلوت ک بودکه خودم هراس کردم مبادا به دست
تو به مرگ پیش بروم
جایت خالیست من یک تویی روی دیوار نوشتم
که اشکهایم روی صورتم غلتی زد
وروی لبهایم نشست
هنوز مزه ی شوری آن بوی دریای نبودنت را می دهد
که حاکی از درد نداشتن توست
جای تو خیلی خالیست
این پاییز که بیایید تو بیست وپنج واندی نیستی
به ماه وسال هم قد نمی دهد
چهار فصل من همه بوی پاییز ونبودن توست
راستی محبوبم
دقیقا کی بر می گردی
قول تورا به
ترانه داده ام
نگفته ام
بعد عشق ممنوعه ات
از جنس پاییز دختری متولد شد
هم صدای باران
فقط می گرید
اشک او وباران یکصداست
به یاد عشقت
ترانه باران ست
غمگین و زیبا بود