سه شنبه ۲ بهمن
اشعار دفتر شعرِ دفتر ناگفته ها شاعر سیده الهام خاتمی
|
|
زندگی گذرگاه است نه قرارگاه
زندگی زود گذر است نه ماندگار
زندگی گذرعم
|
|
|
|
|
این روزها در هر کوچه شهر رد پای عطر توست
و هر غریبه در شهر، شبیه تو
هر آینه دل
|
|
|
|
|
امشب مرا خوابی نمی باید
و یادت تا سپیده دم با من است.....
|
|
|
|
|
در من عاشقانه هایی بود که میخواستم با تو سر کنم
و رویای روزهایی که در کنارت شب کنم
|
|
|
|
|
چه غریبانه و بیصدا شکسته میشوند دلها اما هنوز هم نیست در باور ما
در سکوتی از ابهام غرق میشویم اما
|
|
|
|
|
و تو ماندی و خاطراتی دور و خیابان های تکراری و روزهای تکراری .....
و یک دلتنگی از روزهایی که گذشت
|
|
|
|
|
جمعه ای دیگر آمد و پایان یافت و من ساعتها در خلوت دلگیرش نوشتم و ساعتها هر چه نوشتم را خط زدم
چرا
|
|
|
|
|
دل تمنا به دیدار تو دارد و هیچ نداند
که چه است خیر و صلاح، زتقدیر هیچ ند
|
|
|
|
|
این تپش چیست که در سینه لرزان من است
کیست که رویای محالش هر شب همراه من است
چیست نام
|
|
|
|
|
من مدتهاست که میان ترس هایم گم کرده ام
میان تردیدهای تو، میان خواستن ها و نخواستن هایت...
در شلوغی
|
|
|
|
|
اما صفحه تقویم چیز دیگری گوید.....
شاید امروز بهترین فرصت باشد برای مرور آنچه که گذشته ....
گاه
|
|
|
|
|
چه فرقی دارد تقویم امسال با سال بعد، اگر تو نباشی
اگر قرار باشد تا ابد در کوچه های دلتنگی ات جا بما
|
|
|
|
|
شاید نگفتم که نفس هایت مرا دلیل بودن است
گر نباشی مرا چه بهانه به زندگانیست
همه فصل های من پاییز
|
|
|
|
|
با تو سخن می گویم..
تویی که رفتنت در باورم نیست و عطر حضورت در خلوتم جاری
|
|
|
|
|
در گذر از ثانیه ها سرگیجه ای غریب پا به پای من هم سرایی میکند
در سکوت تلخ غم هر دم در کنار من هم ن
|
|
|
|
|
یک روز هستی و من غرق میشوم در زیباترین احساس دنیا
فردا نیستی و من هستم میزبان تلخ ترین غم دنیا
آه
|
|
|
|
|
کاش رد شویم از تمام تفاوت ها، عاشقانه
منو تو ما شویم در این پایی
|
|
|
|
|
در ماوراء نگاهم چشمه اشکی خشکیده است
در گذر از ثانیه هام، سکوت تلخی نشسته است
نگاه سرد آشنایی بیگ
|
|
|
|
|
دقایق عمرم آنقدر سریع گذشته اند که احساس میکنم از زندگی جا مانده ام
گرچه میدانم خیلی چیزها سرجایشان
|
|
|
|
|
و من خوشبخت ترینم
وقتی با تو هستم در کنارت، حتی وقتی هستم به یادت
وقتی می لرزد صدایم و صدایت، در
|
|
|
|
|
دلگیری یعنی وقتی نتونم حرفامو زنم با تو
یا دستاتو
|
|
|
|
|
برای از تو گفتن، گرچه پر از شوقم
اما واژه ها کم هستند و جمله ها قاصر از بیان و اشک هایم بی اختیار..
|
|
|
|
|
وقتی نیستی من زندانی ذهنی خسته ام که هر ثانیه نبودت برایش عمری ست طولانی و سرد
چون کشتی طوفان زده
|
|
|
|
|
کاش میدانستی که تمام این پاییز را در انتظار تو بودم
و تو تنها نبودی
کاش میدانستی من نیز به تو می ا
|
|
|
|
|
اگر تو همانی باشی که تا آمدنت همه باید می رفتند
همانی که در لبه پنجره احساس، عبور را از لحظه های دل
|
|
|
|
|
و من هر شب عکس تو را میبینم
و می ترسم...
از تمام ناگفته هایی که هر شب برایم بیشتر رنگ می بازند
|
|
|
|
|
هر کدام از ما به نوعی باخت داده
چه آن بیماری که بود چشم انتطار چه آن مجن
|
|
|
|
|
و من چه می خواهم از زندگی
وقتی که معشوق تو باشم
خوشبخت ترین زن دنیام
اگر مضمون شعرهای تو باشم
|
|
|
|
|
روزی در جایی که انتظار نداری، کسی می آید که با او از سرگشتگی فاصله ها رها میشوی و از تمام کوچه های د
|
|
|
|
|
نگاهت را فراموشی نباید
عاشقی را که غرور نباید
|
|
|
|
|
هنوز هم تو تنها بهانه ای برای شعر گفتن من....
|
|
|
|
|
چه بی رحمانه است انتظار وقتی نمی دانم هوای دلت این روزها با من است یا نه
وقتی هوای دل من ابری ست و
|
|
|
|
|
تو را خط زدم آنچنان که گویی هیچ وقت نبودی
تو را و خیال باطلت را
خیالی باطل که نامت را در گوشه ذهن
|
|
|
|
|
و من مدهوش در گذر از دقایقی هستم
که گاه یک عمر می مانند که بی تو نه میگذرد
|
|
|
|
|
با تو خاطرات را گم میکنم
اولین صبحی که دیدمت را به خاطر دارم و آخرین بار را
اما کجا عاشقت شدم را
|
|
|
|
|
شب چه سرد است و طولانی، وقتی تمام فانوس هایم را گم کرده ام و در قاموس تنهایی ام جا مانده ام...
|
|
|
|
|
نوشتن از آنجا آغاز شد که روزها گذشتند
آدمها آمدند و رفتند
|
|
|
|
|
چه کسی میتواند در تلاطم بودن ها
به تماشای آن دریای ساکتی بایستد
|
|
|
|
|
آوای بی کسی پناهنده در سنگر خلوت با خود بودن
نوای مبهمی نوازنده روزهای بی تو بودن
صدای تلخ غم ط
|
|
|
|
|
فاصله ها که زیاد شود خاطره ها رنگ می بازند و سکوت پررنگ
چون دو غریبه خواهیم شد که می رویم از یاد هم
|
|
|
|
|
و من می دانم که سرانجام بارانی خواهد بارید
که من سالها در آسمان دلم در انتظارش بودم.........
|
|
|
|
|
اگر تو نباشی همه روزهایم فقط یک تکرار بی مفهوم است و همه فصل هایم طولانی
نه بهار را می خوا
|
|
|
|
|
بغضی ست در گلویم از بی تو بازگشتن
وقتی که می دانم، نباشد انتظاری از تورا، باز دیدن
گذاشتم تکه ای ا
|
|
|
|
|
بن بست همان جا است که
گذشتن از خاطرات را پذیرفتی و
نرسیدن و از دست دا
|
|
|
|
|
و تو....
چه بی رحمانه رفتی و قصه امان را تمام کردی
|
|
|
|
|
در هجوم لحظه ها مرا فرصت یک لبخند کافیست
ساعتی زیر باران، دست در دستان تو بودن، مرا کافی ست
یک
|
|
|
|
|
اینجا آفتاب است آنجا بارانی دل من مست است زغوغایی پنهانی
در کنج دلم م
|
|
|
|
|
خوشحالی را که نه...
اما ناراحت نبودن را در نقطه ای یافتم که که دیگر از هیچ کس هیچ توقع
|
|
|
|
|
گاهی هم، آنقدر زود دیر می شود
که تورا، نه مجال فکر کردن شود
|
|
|
|
|
مدتهاست کسی در سراچه خیالم پا نگذاشته
دل غمدیده ام به نگاهی شاد نکرده
|
|
|
|
|
غافلگیری را میتوان در کنار آن یار دید
که اردی بهشتی کرد همه روزهای سال را وقتی رسید
|
|
|
|
|
پاییز را همیشه دوست داشته ام
مخصوصا آخرین شبش را
آنجا که در طولانی ترین شب سال
فرصت دقیقه ای بیش
|
|
|
|
|
وقتی تو هستی میتوان ماه را از کناره آسمان برداشت و هر ثانیه غرق تماشای تو شد
|
|
|
|
|
برای من هر لحظه بهانه ایست، برای با تو بودن
و تو چه ساده تمام لحظه ها را، از من دریغ میکنی
|
|
|
|
|
در ره عشق کدام ره رفت بیره
کز کنارم رفت و دگر بازنگشت؟
آیا مجازات نداشت آنکه دل ما شکست؟
در غالب
|
|
|
|
|
زمان در کنار تو، بی مفهوم ترین واژه ای ست که شنیده ام
که دیگر مرا نه تقویم به کار آید و نه ساعت
|
|
|
|
|
بهانه خوابیدن من تو، دلیل بیدارشدنم تو
|
|
|
|
|
ترسی در وجودم رخنه کرده که در عشقت مستور میشود
|
|
|
|
|
وقتی تو نیستی،انگار آخرین تکه از پازل نیست
که فقط یک تکه ست،اما بدون آن هرگز پازل کامل نیست.....
|
|
|
|
|
کاسه چشمان من لبریز است همیشه
در دریای غم غریق است همیشه
به اولین اشاره طوفانی است همیشه
امان از
|
|
|
|
|
ابرهای غم کرده اند، آسمان دل بارانی
|
|
|
|
|
نمی دانم آن لحظه که بگویی عاشقم هستی، زمان می ایستد یا قلب من؟؟
|
|
|
|
|
چشمه چشم خشکید، نمی بارد دگر اشکی.....
|
|
|
|
|
و نبض زندگی هر کس
فقط مادر است و بس
|
|
|
|
|
مرا چه نوید به هزاران شادی وقتی یک بهانه برای شادی ام کافی ست
مرا چه امید به بودن است وقتی آن بهانه
|
|
|
|
|
در دلم آشوب است، آشوبی که باید پنهانش کنم
|
|
|
|
|
كاش دروغ هايت راست بود...
|
|
|
|
|
آمدنت زيباترين اتفاق بودن است و سوداي نبودت،تلخ ترين انتظار دنيا...
|
|
|