سه شنبه ۱ خرداد
|
|
درمیان سکوت غریبانه شب
آسمان کربابیل
سخت تر از سنگ و رنگینتر از خون
|
|
|
|
|
اي كه در نيكي گل بنگري و سيرت آن
نقش نقاش همان گل نگر و قدرت آن
آنكه از ق
|
|
|
|
|
به سوی تو پَر میکشم
سبک بال و سرخوش
سوار بر جریان هوا
تو را سَر میکشم
|
|
|
|
|
هر لحظه
مَنی میمیرد،
اینجا
محل اشراقِ مترسک هاست!
|
|
|
|
|
وقتی که پلکهای چشم تو باز می شود..
|
|
|
|
|
پس کک اش کی میگزد این مردک
|
|
|
|
|
باز هم دل(احمد) شده پر غم زکربلا
از داغِ آن اگر بنویسم کمر خم است
|
|
|
|
|
یکی عقل خود و منطق پرستید
یکی اهریمن و حیوان یکی بت را پرستید...
|
|
|
|
|
چگونه برتنِ پاک باشم و اوتن چاک
|
|
|
|
|
من عاشق آزادی و پرواز در رویای خود
دلبسته بر آرامشی مقدور در دنیای خود
|
|
|
|
|
یک نفس از تو مانده
پشت بیشه هایی تنهایی
یک هوس که باز کند
زلفت را به شیدایی!
یک جانِ مست شده
|
|
|
|
|
آغوش تو آرامش پاییزم نیست
|
|
|
|
|
با خیال تو می گیرم چون پرنده حس پرواز
تو خودت شاه عشقی اما من اینجا یه سرباز
|
|
|
|
|
دل دیوانه مست و تب دار است
بغض وامانده در گلو گرفتار است
"وقت عصیان و اشک و سیگار است"
غصه ها در
|
|
|
|
|
سروش های دریاچه ی نیلوفر آبی
|
|
|
|
|
دل برایت تا قیامت تنگ باشد بهتر است
|
|
|
|
|
تا تو باشی ومن
ورایحه
این همه گل
|
|
|
|
|
بیمهریِ یاران چو دلم را بشکست
نومید شد از مهر و بعزلت بنشست
|
|
|
|
|
من ماندم و این کافه و
سیگار خاموش
دلتنگتم
یادم ترا
هرگز فراموش
|
|
|
|
|
صبح بی تو صبحِ خالی از صفا
چون نباشی بی تو دلتنگی روا
|
|
|
|
|
غزل : وسعتِ یک «ما»
یک مرثیه به آخرِ دنیا نمانده است
مرزی میانِ فرض و تماشا نمانده است
تا
|
|
|
|
|
غزل : عبدالرضا
نقاره میزنند.. که حاجت روا شدم
امضا شد و کبوترِ صحن و سرا شدم
شاعر : مسعو
|
|
|
|
|
لبخند تو می ارزد ، طعنه و زخم زبان همه عالمیان
|
|
|
|
|
شاه بیت چشمهای مست تو : بیـت الغزل
اقتـــدا بر قامتت : حـی علـی خیـــر العمـل
عشق یعنی میچکد چک چک
|
|
|
|
|
طراز مُلك يزدان را كجا بتوان بدست آرَم
طراز نظم نيكوتر از اين بهتر بجا آرم
|
|
|
|
|
کل هستی بود،بودن،بوده ،بودی منتظر
|
|
|
|
|
یحیایی من ! ای سرِ بی تن ، بالای نیزه چه میکنی ؟
|
|
|
|
|
چه سوگوارانه
میخوانمت
ای دوریت
ترانه رهایی یک زندانی
|
|
|
|
|
دیگر کسی بر در این سرای زنگ نمی زند
به کلبه احزان غم سرا هم سنگ نمی زند
|
|
|
|
|
بکجا می روی ای دوست
خانه نشانش اینجاست
و در این آبادی، خانه بی وصل
تو ویران است
|
|
|
|
|
نیمه شب
که نشسته لب حوض
در یک حیاط قدیمی
با ماه چهارده ام
|
|
|
|
|
دیگـر نـیازی نیست ؛ ای قـدر ناشـنـاس
زینکه تـثبیـت شـد بیوفایـی ، سپاس
وقتـی ؛ بـدانـی خـاکـس
|
|
|
|
|
عشق یعنی ساختن تا سوختن
روز و شب خورشید وش افروختن
|
|
|
|
|
فاتحهات را خواندهام!
چه باشی،،،
--چه نباشی...
لیلا_طیبی(رها)
|
|
|
|
|
وڵاتی من، خۆی سرگوونخانهیکه
دیر و هاوێر لە زمان و جلوبەرگ و ئایینم
|
|
|
|
|
غروب حرم
غروب حرمت به خود مات می کند ما را
چو می بینیم جلوهی ذات پاک یکتا را
غروب حرمت
|
|
|
|
|
به من به من بگو که دلاشوب تر منم یا تو؟
|
|
|
|
|
تو نفس در سینه چنان جان منی
تو نمی دانی که جانانی و جنی منی
|
|
|
|
|
داغ اگر بر دل نشیند سوزش دل بی صداست
داغ پیشانی ، برادر از پی رنگ و ریاست
|
|
|
|
|
او شود خون خدا در جان تو
روز محشر حجت ایمان تو
عشق را مجنون بی همتا شود
چشم پوش از زادهء لیلا
|
|
|
|
|
عطری که تراوش کند از خود، دلدار
اکسیر تن است و هنر یک سحّار
|
|
|
|
|
بشکن این پیله تن بار دگر پروانه شو
|
|
|
|
|
و بغض ابر غزل وا شد و تو را بارید
ردیف و قافیه نام تو را بهانه گرفـت
|
|
|
|
|
تو را هنوز منتظر، هنوز دوست دارمت
هنوز می نویسمت، هنوز می سرایمت
|
|
|
|
|
گوش کن! قصه: درام است، شنیدن دارد
صحنه ی جرم از این زاویه دیدن دارد
|
|
|
|
|
در عطش و هرم غزل ساختن
رخش خیال از سر شب تاختن
تا به سحر قافیه پرداختن
آخر سر قافیه را باختن
|
|
|
|
|
من هم از نسل سرد دیماهم
انجمادی نهفته در آهم
|
|
|
|
|
حلقه به قامتم بزن، بغض مرا بغل بکن
|
|
|
|
|
یکتای بی ترادف / یک شعر مستزادی
تجمیع یک تعارض / تلفیقی از تضادی
|
|
|
|
|
تو پناه منی یا رب
تو نشان منی یارم
کجا کجا تو را بیابم تو بگو
کجا کجا شوم به راهت تو بگو
|
|
|
|
|
ای که همواره شوی یار حسین
یکدل و طالب و پرگار حسین
بر دلت پاس بدار یاد حسین
تا شوی محرم اسر
|
|
|
|
|
خورشید آیه ی تکویر
بتاب وبشتاب که سینه ای سوخته می خواهم
|
|
|
|
|
کی اندازه ی من دوست داره که
سر تو با دنیا گلاویز شه
با اخمات بره توی لاک خودش
تو غربت مث شمس تب
|
|
|
|
|
خالق گفت که مهدی حاظر است
چشم و دل را بشور او ناظر است
|
|
|
|
|
ما غافل از آن فـرد خداونـد مُـبينيـم
بيهوده بر آن ديدن جسمش به كمينيـم
|
|
|
|
|
.. اما آنکه دیوانه کرده ام
که بار ها می کوبم و
باز پروانه می مانم..
|
|
|
|
|
تو چون ابری
که میباری
تو چون ماهی
که میتابی
تو چون خورشید
سوزانی
|
|
|
|
|
صدای العطش را شنیدند ولی ،
حتی یه قطره آب به اونها ندادند
|
|
|
|
|
هزار برگم و من تمام خط خطی ام ...
|
|
|
|
|
در خلوت شب های مالامال از احساس
حقیقتی در آیینه حجاب برداشت
در دوراهی حراج بین بودن ونبودن
سایه
|
|
|
|
|
آمدم چیزی بگویم چشم هایم خسته شد
طعم آن دلواپسی ها درنگاهت بسته شد
خواستم دل را بگویم پیش پایت خس
|
|
|
|
|
به سیلِانتظار
جانگرفتهست باران
به انتظارِسیل
چهکسی پنجره بود؟
|
|
|
|
|
عشق وعرفان
عطر لبخند شما دل را بهاری میکند
غصه و غم را از این برزن فراری میکند
می رود در تار و پ
|
|
|
|
|
چون خاک نداشت دلبر او
می رفت سر مزار دریا ...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۳۳ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |