سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        ((پی اچ دی))

        شعری از

        سیدیحیی حسینی

        از دفتر شعرناب نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۰۵:۲۰ شماره ثبت ۱۳۰۰۵۸
          بازدید : ۱۷۹   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سیدیحیی حسینی

         
        ((پی اچ دی))
         
                            
                            بانکارکس ندانست
                                       م   و  ش
                                     درانبارماست..!
         
                           او که گیرم لیبل دانش بودوکَیِّس.     
         
                                      حاصل چهل
                                              ساله ی ما
                                             پس کجاست..؟
         
                    بباید پرده ی
                          غفلت درید.ورنه
                                
                               صاحب
                             باغی
                           که
                            خود
                            تو باغ نیست...
         
         
         
         
        باسپاس سیدیحیی
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳ ۱۶:۲۳
        صاحب باغی که خود تووو باغ نیست..
        ایهام جالبی داشت خندانک
        درود بر شما خندانک
        سیدیحیی حسینی
        سیدیحیی حسینی
        جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۳ ۱۱:۴۶


        درودها🙏
        باعذرتقصیربتاخیر
        استادشاهزاده خانم ..
        باسلامی بهجت افزا
        آغوش امن خداوندجایگاه،

        جـوهر قلم زنـدگیتان بازيباتـريـن شكل،بتصوير شكوه وبــالندگی ،
        بـا نـاب ترين رنگ ها،درفراسوی نيكي ها
        در این روز ازخداوندطالبم
        که همراه شادی ونشاط جاری و هماهنگ با نظم هستی اتفاق افتد
        ______________

        رَخت می‌شوید، نگاه ِ تنهایی
        کُنج ِ انتظار

        *شاهزاده*


        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۳ ۲۲:۱۲
        درود بر شما

        قلمتان نویسا

        بمانید به مهر و بسرایید

        خندانک خندانک
        سیدیحیی حسینی
        سیدیحیی حسینی
        يکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۱:۳۱
        عزیزی
         
        بهترین سلام وبرترین درودهابر صاحب قران،
        اسطوره ادب.دکترهادی محمدی.

        که هربار به تمجیدقلم
        حقیرانه راصفامی بخشید

        زندگی وفق مراد
        پایامانیدوماناسیدبزرگوار خندانک خندانک خندانک
        .........‌‌‌.‌.........
        بسم الله الرحمن الرحیم 
        با توجه به تجربه های چندین ساله ام در شعر و شاعری می توانم بگویم قاعده و اصول مشخص و مدونی برای سرودن شعر سپید وجود ندارد و هر آنچه گفته اند و شنیده اید جعل یک سری کج فهمی هاست 
        اولین اصل شعر سپید نداشتن وزن عروضی 
        (دقت کنید وزن عروضی نه وزن) و نداشتن قافیه ی الزامی است هرچند ممکن است شاعری دلش بخواهد از قوافی هم استفاده کند.
        البته تمام المان هایی که در جلسه ی اول عنوان کردم زیر بنای ساختن شعر سپید است اما در شعر سپید (سپید واقعی نه نثر زیر هم نوشته شده) با تغییر شرایط فکری و زبانی، المان ها قابل تحول می باشد.
        و به خاطر همین است که سرایش سپید تبحر می خواهد شاعرانگی می خواهد ممارست می‌خواهد خیلی خیلی خیلی خیلی ذهن پویا می‌خواهد. 
         

         
        احمد شاملو وقتی در شعر موزون
        زور آزمایی کرد و همانگونه که قبلا گفتم دفاتری از شعر موزون که فقط یک بار منتشر شدند را کنار گذاشت وزن عروضی شعر را هم با آنها دفن کرد اما وقتی نوع دیگری از شعر را مطرح کرد خلا وزن عروضی را با وزن دیگری جایگزین کرد و آن موسیقی بود. 
        البته موسیقی با بالا پایین شدن صامت ها و مصوت ها و حسن همجواری کلمات و غیره و غیره در این گونه اشعار ایجاد می‌شد 
        سختی کار شاعران سپید سرا هم این بود چون باید مانند آهنگسازی زبده نت ها را خودشان خلق می‌ کردند و دیگر، کلمات در کاسه ی افاعیل جای نمی‌گرفت. 
        مثلا شاملو بار اصلی موسیقی و تشخص را از آرکائیسم میگیرد. با این حال قافیه را محترم می دارد اما نه با سختگیری کلاسیکِ آن. مثلا گاه به جای قافیه از قافیه واره استفاده میکند.
        برای من خیلی جالب بود سخنی از 
        ابوفراس حمدانی از شاعران عرب سده ی چهارم هجری که در نسخه ی خطی دیدم
        نوشته بود در آخر الزمان شاعرانی پیدا می‌شوند که بدون وزن شعر می‌گویند و موسیقی را از داخل کلمات عصاره گیری می‌کنند. 
        جریان‌های شعری سپید، موج نو، حجم و…
        اشباع از موسیقی هستند و هر وقت شاعری این مولفه را از شعرش کم رنگ کرده استقبال مخاطب از آن کم بوده است. 
         
        موسیقی در شعر به چهار دسته تقسیم می‌شود؛ موسیقی بیرونی (جنبه ی عروضی شعر)، موسیقی کناری (ردیف و قافیه) موسیقی درونی (انواع توازن‌های حاصل از ارتباطات لفظی و تناسبات معنایی) و موسیقی معنوی 
        موسیقی بیرونی و کناری در شعر سپید کاربرد ندارد و اگر هم باشد رگه هایی کم رنگ از موسیقی کناری در آن وجود دارد ولی به جای آن از موسیقی درونی و معنوی استفاده شده است. 

         
        ارزش‌های هنری خصوصا شعر سپید با موسیقی داخلی می‌تواند همه مرزهای عادّی زمان و مکان را در هم نوردد و به قول قدما «جنّت طراز» شود. 

         

         
        در شعر سپید عناصر شایسته و بایسته‌ی هنرمندی و هنرپروری باید با بسامد موسیقی درونی به چشم بیاد وگرنه نوشته ی ما قطعا و حتما به سمت نثر صد درصدی سوق پیدا خواهد کرد هرچند هزاران سطر زیر هم نوشته شده باشد. 
         

         
        یک شعر سپیدی که با ملات موسیقی درونی پی ریزی شود همه‌ی نشانه‌های یک شعر بزرگ و آرمانی را که می‌تواند نماینده‌ی افکار و آرزوهای جامعه‌ی بشری باشد، در خود دارد و می‌شود شعری ماندگار در ذهن مخاطب

         
        انسان مثال گیاه است، خشک شده و از بین می‌رود و تمام زیبایی‌های او نیز همچون گلی است که پژمرده می‌شود.
        آری؛ گیاه خشک و پژمرده می‌شود و انسان نیز مانند گیاه از بین می‌رود اما تنها کلام، افکار و آثار او باقی می‌ماند حال در نوشته هایی و اشعاری مانند سپید هرچقدر بار موسیقی درونی بیشتر باشد ماندگاری کلام بیشتر است البته این به این معنی نیست سایر المان ها
        در شعر سپید موثر نیست اما چون بحث من الان موسیقی درونی است تاکید هم روی آن است. 
         

         
        یک تذکر مهم را هم یادآوری کنم
         

         
        عوامل پدید آورنده ی موسیقی درونی را 
        " آرایه ی لفظی" و اسباب خلق کننده ی موسیقی معنوی را "آرایه ی معنوی" 
        می نامیم که ان شاء الله در جلسه ی بعد راجع به آن بحث خواهم کرد. 
         
        #سید_هادی_محمدی 
         
         .........
        پی نوشت :
        منابع در آخرین جلسه ی درس عنوان می‌گردد 
          
        معرفی کتاب 
         
        اخلاق نوشتن 
        نویسنده : حسین معصومی همدانی 
         
        ​​​​​​انتشارات فرهنگ معاصر این کتاب را چاپ کرده است 
         

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک :
        ارسال پاسخ
        راحله حصارکی (راحیل)
        سه شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳ ۱۶:۴۰
        ╭━━━━━━━━━╮
        ❇️᭄‌𝙇𝙞𝙠𝙚 𝄠⃝🟢♦️like🔮
        ♟️᭄‌𝙇𝙞𝙠𝙚 𝄠⃝🔴
        ✅᭄‌𝙇𝙞𝙠𝙚 𝄠⃝🔵
        ╚═══════╝
        سیدیحیی حسینی
        سیدیحیی حسینی
        جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۰۶

        درودها🙏
        باعذرتقصیربتاخیر
        استادحصارکی

        باسلامی بهجت افزا
        آغوش امن خداوندجایگاه،

        جـوهر قلم زنـدگیتان بازيباتـريـن شكل،بتصوير شكوه وبــالندگی ،
        بـا نـاب ترين رنگ ها،درفراسوی نيكي ها
        در این روز ازخداوندطالبم
        که همراه شادی ونشاط جاری و هماهنگ با نظم هستی اتفاق بیافتد



        __________

        ( عروسک )

        هوای نبودنت را
        چگونه نفس بکشم
        وقتی حتی عروسکم
        آغوشی برای غصه هایم
        باز نمی کند....

        شاعره راحله حصارکشی


        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        سه شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۲۳
        درود زیبا بود
        سیدیحیی حسینی
        سیدیحیی حسینی
        جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳ ۰۱:۱۵
        سلام
        استادفهیم وفخیم
        محمدرضا آزادبخت،.سپاس ازحضورپرمهرتان

        بزرگترین معجزه در جهان این است که
        من هستم وهستند،شما هستید...
        دشت زندگیتان پر از خوشه
        ابر های تیره غم . ازآسمان دل معرا
        بچرخاندخداوند، روزگارت رابکام ات .
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        ................
        مادر غول می خواهد
        کره زمین را لوزی وار
        درساعت نُه وسی وهشت دقیقه صبح
        جلوی چشم خورشید بچرخاند
        می خواهد ساعت پنج وسی دقیقه عصر لورکا
        روی دوبند لباس
        رخت های خونین غول دیوانه را پهن کند
        آهای چشم های افتاده در چاه
        جای گرگ ها می خواهم گاووحشی لورکا را
        به نبرد برادران بشورانم
        غول دیوانه می خواهد
        سگ اصحاب کهف را سوار بر هواپیمای غول کش
        به سمت کوه های مخفی شده در بهشت بکشاند
        چه کسی مسئول ثبت نام سماق مکیدن من است!!!!
        هن هن کنان یکی بیاید به من بگوید
        بره ها چه نقشی در آفرینش این شعر دارند
        هذیان نگو
        گاهی یک مورچه لای دو انگشتش دنیا را می چرخاند
        غول دیوانه می خواهد
        چهارتنه سند شش دانگ کره زمین را
        جلوی چشم خورشید بسوزاند
        می خواهد چشمه ها جای زالو
        سوسمار را شب برانگیز در هوای اطراف خود بچرخاند
        گاهی بره ها صورت سگ اصحاب را از یاد برده اند
        آهای سوار بر مارمولک ،شمشیربه دست
        بگذار خواب را
        در چشم تفنگ های بدون فریاد
        در سکوت گلوله ها بیاورم
        بگذارجلوی پای غول دیوانه تیر تراش
        خمپاره ها را شلیک ،،
        وشبیه وزوز زنبور زمین گیر
        در گودال کوه های مخفی شده بهشت بیاورم
        گاهی موجی پرتم می کند
        گاهی چشمه حواس من را پرت
        آهای کسانی که می خواهید
        من را چهار بار نفله کنید
        باید گفت گاو لورکا،
        شش بار دور سرش دنیا ژول ورن را چرخاند
        آیا به چشم خود ندیده ای
        یک بوته ی خار دشمن قسم خورده شلیک شده
        در مغز غول دیوانه است
        آفرین به شجاعت عصر خونین
        گاهی بچه ها شبیه پشه ها ،،
        پشت گوشت را می خارانند
        گاهی یک مورچه از دست غول دیوانه
        دست به انتحار می زند
        آری دنبال سگم می گردم
        لحظه ای دوان دوان جلوی چشم خورشید می چرخم
        ........................................
        وووووووودنیا همین طور می چرخد تا تو بچرخی برای دویدنهای یک سگ
        تمام مخاطب وعناصر این شعر به نوعی خودم می باشد شبیه قهرمانی ست که هر لحظه نقش عوض میکند
        با احترام وسپاس
        محمدرضا آزادبخت


        سلام
        استادفهیم وفخیم
        محمدرضا آزادبخت،.سپاس ازحضورپرمهرتان

        بزرگترین معجزه در جهان این است که
        من هستم وهستند،شما هستید...
        دشت زندگیتان پر از خوشه
        ابر های تیره غم . ازآسمان دل معرا
        بچرخاندخداوند، روزگارت رابکام ات .
        🥀🥀🥀🥀🥀🥀
        ................
        مادر غول می خواهد
        کره زمین را لوزی وار
        درساعت نُه وسی وهشت دقیقه صبح
        جلوی چشم خورشید بچرخاند
        می خواهد ساعت پنج وسی دقیقه عصر لورکا
        روی دوبند لباس
        رخت های خونین غول دیوانه را پهن کند
        آهای چشم های افتاده در چاه
        جای گرگ ها می خواهم گاووحشی لورکا را
        به نبرد برادران بشورانم
        غول دیوانه می خواهد
        سگ اصحاب کهف را سوار بر هواپیمای غول کش
        به سمت کوه های مخفی شده در بهشت بکشاند
        چه کسی مسئول ثبت نام سماق مکیدن من است!!!!
        هن هن کنان یکی بیاید به من بگوید
        بره ها چه نقشی در آفرینش این شعر دارند
        هذیان نگو
        گاهی یک مورچه لای دو انگشتش دنیا را می چرخاند
        غول دیوانه می خواهد
        چهارتنه سند شش دانگ کره زمین را
        جلوی چشم خورشید بسوزاند
        می خواهد چشمه ها جای زالو
        سوسمار را شب برانگیز در هوای اطراف خود بچرخاند
        گاهی بره ها صورت سگ اصحاب را از یاد برده اند
        آهای سوار بر مارمولک ،شمشیربه دست
        بگذار خواب را
        در چشم تفنگ های بدون فریاد
        در سکوت گلوله ها بیاورم
        بگذارجلوی پای غول دیوانه تیر تراش
        خمپاره ها را شلیک ،،
        وشبیه وزوز زنبور زمین گیر
        در گودال کوه های مخفی شده بهشت بیاورم
        گاهی موجی پرتم می کند
        گاهی چشمه حواس من را پرت
        آهای کسانی که می خواهید
        من را چهار بار نفله کنید
        باید گفت گاو لورکا،
        شش بار دور سرش دنیا ژول ورن را چرخاند
        آیا به چشم خود ندیده ای
        یک بوته ی خار دشمن قسم خورده شلیک شده
        در مغز غول دیوانه است
        آفرین به شجاعت عصر خونین
        گاهی بچه ها شبیه پشه ها ،،
        پشت گوشت را می خارانند
        گاهی یک مورچه از دست غول دیوانه
        دست به انتحار می زند
        آری دنبال سگم می گردم
        لحظه ای دوان دوان جلوی چشم خورشید می چرخم
        ........................................
        وووووووودنیا همین طور می چرخد تا تو بچرخی برای دویدنهای یک سگ
        تمام مخاطب وعناصر این شعر به نوعی خودم می باشد شبیه قهرمانی ست که هر لحظه نقش عوض میکند
        با احترام وسپاس
        محمدرضا آزادبخت
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد مهدی پور
        سه شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۴۴
        درود بر شما جناب حسینی گرامی

        زنده باشید به مهر

        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        سیدیحیی حسینی
        سیدیحیی حسینی
        يکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۲:۲۳
        باسلام گرم
        شاعرفخیم استادادب جوادمهدی پو ر..

        سپاس ازبذل محبت،حضورتان گرمابخش،
        الطافتان همسنگ عز..

        مبری اخترت اززرق وریو
        شاعر توانمندوفخیم

        حضورتان گرمابخش
        در ازای الطافتان. .هیچ ندارم .!
        که همسنگ محبت هایتان باشد . خندانک خندانک خندانک .
        .........


        بسمه تعالی

        تهی مغزی که امروزش پر از ابهام فردا است
        نمی داند که مانند حبابی روی دریا است

        ز حیرت می رود در خواب هر چشمی که بینا شد
        به نادانی کند اقرار انسانی که دانا است

        شبی از شوقِ بال افشانیِ پروانه روشن شد
        که عاشق در فراق از وصلِ معشوقش شکیبا است

        نکن قصدِ اقامت در جهان ، چون جاودانی نیست
        و از ریگِ روان ، هر کوه اینجا دشت پیمـا است

        جوابِ تلخ از شیرین دهانان دلنشین باشد
        که از تلخی ، مِیِ گلرنگ در ساغر گوارا است

        بهارِ حُسنِ تو در باغ ، خویِ سرکشی دارد
        در آنجا سبزه ی خوابیده هم از سَرو ، رعنا است

        زبانِ مُنکران را ، حُجّتِ ناطق نمی بندد
        از عیسی ، رویِ شرم آلود مریم سهل گویا است

        چگونه بر دلِ صد پاره ، رازِ عشق بسپارم
        که اینجا بوی گل از برگ گل صد پرده رسوا است

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فرامرز عبداله پور
        چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳ ۰۱:۰۶
        درود
        زیبا و دلنشین و پرمعنا
        سروده اید
        ⚘🌺🌾
        رقص قلمتان ابدی
        سیدیحیی حسینی
        سیدیحیی حسینی
        يکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۱۹

        باسلام
        باامتنان ازتفقد
        لحظاتتان غرق آرامش..استادادیب ،شاعرتوانمندفهیم,
        فرامرزعبدلله پور

        باردیگرمیزبان صمیمانه ترین
        نگاه پرمهروحضور
        وزینتان بودم خرسندم

        خندانک خندانک
        .............
        دلت درخانه غم بسته برو بیرون جهان را بین
        گذر کن باغ و هم بُستان برو سروِ روان را بین
        ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
        ازل درباغ گردش کن بیا بعدا به قبرستان
        به دیدارِ رفیقانت خرابه این مکان را بین
        ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
        هزاران چشم شهلا بین که طور افتاده در دامی
        همیشه مانده است بسته فزون پُسته دهان را بین
        ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
        منم من گوی جانهایی همه زیرِ زمین هستند
        غُبارند در درونِ خاک قَمر صورت جوان را بین
        ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
        تو خاقانی برای چه شدی وابسته ی دنیا
        یک ارزن هم تو از آنها نمی بینی نشان را بین
        ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
        (شعرخاقانی را ازترکی به فارسی ترجمه کرده ام)
        $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
        (شعر اصلی)
        ائوده قلبین توتولموشسا کناره چیخ جهانه باخ
        بیر دفعه ده باغا گئدیب، اوردا سروی روانه باخ

        اولجه گز باغ باخچانی، سونرا دا گئت قبرستانه
        دوستلارینی گل گورمکه، بو خرابه مکانه باخ

        چوخ بادامی گوز گوررسن، تورا دوشموش قوشلار کیمی
        همیشه لیک باغلی قالمیش چوخلی پوسته دهانه باخ

        "منم منم " دین جانلار بوتون یئرین آلتیندا دیر
        توپراق آلتدا غبار اولوب قمر اوزلو جانانه باخ

        ای "خاقانی" نه دایانیب بو دنیایه باغلانمیسان
        بیر قیرپیم دا سن اونلاردان گورونمین نشانه باخ

        (آهنگ دوبیتی با ساز ترکی)

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳ ۰۲:۰۰
        درود بر شما استاد حسینی بزرگوار
        زیبا سرودید خندانک
        سیدیحیی حسینی
        سیدیحیی حسینی
        يکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۰۸
        سلام
        استادحاجی پو ر
        زیباحضورپرمهرتان است..... عزیزی
        حقیربتلمذدرس پس می دم،

        برقرار باشید و سبز
        باقدم وزین وحضورفرتان
        آراستی حقیرانه ام ،

        به خودمیبالم از اینکه میزبان
        حضور فرّ تان بودم
        ............ خندانک خندانک خندانک

        نشخوار
        بیدارِ روز ، جانب ناچار می‌خزد
        با نبض اختیار ، به نیزار می‌خزد

        انسانِ نو ، روایت جامد دمای یخ
        با عشق مرگ ، سمت جگر خوار می‌خزد

        محبوس ، زیورش لَبِ شلّاق قیمتی
        آزاده سوی بند ، به اطوار می‌خزد

        اخراج گشته از نَفَسَم ضرب آخرین
        انگارِ زار ، در پَسِ آوار می‌خزد

        پوسیده در قفس ، شده خوشحال از هوا
        امّید ، سوی لحظه‌ی افطار می‌خزد

        دریایِ سوزِ اشک ، کفایت به سوختن
        تب‌دار سوی قاتل قهّار می‌خزد

        آگاه ، واژه‌ای به دَرَک رفته از کتاب
        ابله ، به جمع حامل اخبار می‌خزد

        آزادگی تراوش چرکین مغزها
        دیدم که اسکلت ، پِیِ جبّار می‌خزد

        در سکته‌ام ، از این نگرش ‌های واژگون
        اندیشه جای فهم به نشخوار می‌خزد


        شاعرعلی رضاحاجی پور
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        رسول دبیر (نافذ)
        چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳ ۰۸:۴۸
        باسلام ودرود فراوان خندانک ⚘⚘⚘⚘
        سیدیحیی حسینی
        يکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳ ۲۱:۴۴

        بابهترین سلام ها
        استادفخیم وفهیم شاعرگرانقدررسول دبیر(نافد)

        جایی که یک گل بس است،
        صدها گل شکفته می شود.
        شما گلی هستیدمبارک پی ،
        که از طریق شما هزاران گل شکفته می شود

        💐💐💐💐
        خندانک خندانک خندانک خندانک

        ..............
        دل اگرم زخودرودبهرفنای جان ودل
        بشگفت و خودش درد بگذردش ز آب وگل
        سرشودتمام اوقاف شود مقام او
        هیچ شود نشان او ذکر شود کلام او
        چون برود زد ست من رودزقیل وقال او
        بوددگرمحال چون دیدن آن جمال او
        حق نگرد نبینداوچون بدردپرده خود
        نه غیربینداو نه من غیربوددگر نه خود
        من چه کنم خطاب کان نیست که بشنود مرا
        بعد ندارد او دگر قلب شود سزد مرا
        من چه کنم بدون او برید استقامتم
        نیست دگرمیل مرواچه طاعت و چه طاقتم
        سقط شدازوجودمن شواهدحدوث من
        درج چوبودوشاهدم همیشه بودحدیث من
        بودم اگرچه قالبش به امر حق بودنه من
        مخاطبش خداکه شدرفت دگرازاین بدن
        کاش که میشناختم زآب بوداصل حباب
        حل که بشکست حباب سراب ماندازآن نه آب
        علم حصول این بودبگذری ازتعینات
        راه وصال این بودبگذری ازمقننات
        میل اگرچنین بودچه حاجتت به چشم وگوش
        دل به مراه زن بیا جرعه ای ازشراب نوش
        گربدرخشدآفتاب کراست حاجتی به ماه
        شاهداگرخودش بودتراچه می سزد گواه
        تاکه بودسبب ترابقای عین وهم فرود
        چسان رهی توازخودت منی بوددرتووجود

        شاعراستادرسول دبیر(نافذ)



        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک :
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2