سه شنبه ۱۳ آذر
اشعار دفتر شعرِ اهنگ زندگی شاعر بهرام معینی (داریان)
|
|
هم چون
سربازی در خط مقدم
ودر سر حدات مرزی
حکومت تنت
|
|
|
|
|
ومن چون پرنده ای
بی آشیان
تا به ابدیت در کف دستان
|
|
|
|
|
فاصله ات را کم کن
شاید این فاصله
واین همه را رخ زیبای ترا نیز مکدر بکند
در دل من
|
|
|
|
|
تمام تاکستان های به بار نشسته جهان
انگورش را
بر دستانت عاشقانه بعاریت می نهد
|
|
|
|
|
پرنده مهاجر
در پی روزی
از لانه و کاشانه در بدر
|
|
|
|
|
انجا که
دست در دست
ورها شده از خود
در جاده ای پی از پیچ وخم
|
|
|
|
|
باید پیاله ای پر کرد
ورفت تا
پیگیری یک خواب ارام
وسپید
|
|
|
|
|
و اشیانه ای خواهم ساخت
سرشار از مهر وصفا
ومحبت
وتهی از نفرت وکین
|
|
|
|
|
تا تو باشی ومن
ورایحه
این همه گل
|
|
|
|
|
چراغ دل روشنایی
مشتی نور را
در اتش دان کوچکی می چرخاند
ومی سوزاند
|
|
|
|
|
از امید
بفرداواینده ای
که دور از دست رسو
نا پیداست
|
|
|
|
|
گر که ما را یاد داری
وباز مانده در خاطرت
آن عهد وپیمانی که باهم سال ها
می داشتیم
|
|
|