خداحافظ دنیا خانوم !
مسخره ترین و خنده دارترین ،
لحظه ی عمرم را درک خواهم کرد اگر،
روحم زعشقِ دنیا بگوید
ای یارِ ماورایی !
می آیم بسویت ،
تا ببویم عطر و بویت
تا که آرام گیرم بعد ازعمری پُرمشقت ،
درکنار کوی ات با ، آنهمه نورت
بوسه میزنم هردم به رد عبورت
تو اِی دنیا !
تو را تنها بهریک جدایی میخواهم و بس
نه دائم با تو بودن
من که دارم میروم
میگویی زمن طلبکاری و به من کلی پول دادی ؟
بیا ، اینهم پولت
میپاشم همه پولش را بسمتِ صورتِ او
خوشم نیامد هیچوقت ، ازسیرت او
خداحافظ ، اِی دنیا خانوم !
اینرا میگویم به جرأت ،
خوونه ی من مالِ تو، دگر برو به خوونه ت
تا خونم به جوش نیامده و نریخته ام خون ات !
آزاد شدم دگر ز بندت ، با اینهمه رؤیاهای دورت !
چه تجربه ی بدی بود ، این دوستیِ بی دوست
ازاینهمه اعتیادها و، قمارها و، لاابالی گریها ،
اِی دنیا ! ازاینهمه راستی چه بود منظورت ؟
خسته شدم از دیدنِ بی سیرتی ها و،
مات و مبهوت شدن ها ،
دراینهمه ماسکها و نقاب ها ،
دراینهمه بالماسکه ،
با اینهمه پوششهای قُلابیِ صورت
بهمن بیدقی 1402/11/28
تاملبرانگیز و زیبا