سه شنبه ۷ اسفند
|
آخرین اشعار ناب طوبی آهنگران
|
بازم بهاری در بهار شانه می خواهد زلف یار
آتش بخر من غبار صیقل به گیسوی تبار
چشم و دلان فرزانه کن چون مرمر دردانه کن
وقت سحر وز باده کن دل را روانه ی خانه کن
اشکی که از مشک میپرد در چشمکه سجاده کن
آنکس که محاسن میخزید بر سر آن پیاله کن
دل را چه شستی لب بشوی چشمان زدیدها بشوی
صورت چو شستی دست بشوی سیرت وز نا محرم بشوی
این عیش چند روزه حلال مستی ز باده بیخیال
نوبت شادی و از ملال آتش بخرمن محال این مشک ز خاور نام تو ایمان بود در خواب تو
آن آب که شوید روی تو زمزم کند ابروی تو
مستی که مستان میکنند ازجامه عریان میکنند
سیمای جان حیران کننداز شمع تو دل پاک کنند
جهان زان نور اشکار سخن دان دا نا تبار
نوری ز اسمان پدیدهمه تارها پاره ز یار
|
۱ شاعر این شعر را خوانده اند
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.