سه شنبه ۱۸ دی
اشعار دفتر شعرِ نامه های محرمانه شاعر فاطمه کیانی(میترا)
|
|
چشمای پف کرده ،با صورت داغون
تو خواب و بیداری با حالتی مفتون
پرسیدم از شهرم ،تا کی گرفتاری؟
چشم
|
|
|
|
|
دوره گردی روز از ره میگذشت
چشم روشن کرد ،آب و کوه و دشت
خانه ی پیری شبی مأمن گزید
مهربلنی کرد با
|
|
|
|
|
شعبده کرد و خام تردیدم
ریشه ام کند و من نفهمیدم
روزی آن مرد با تبر پی زد
غصه ها ماند و قصه لنگید
|
|
|
|
|
هر ناله مستانه ،پیام آور درد است
در کوله من بار غم آلوده مرد است
این عطر که بویش به تن و
|
|
|
|
|
گذشت عمر و نشد حل ,هزار مجهولی
به صفر داده بها،عاشقانه ی پولی
گرفته جذر مرا ،این هزار توی سکوت
|
|
|
|
|
ما سبز می شویم باز ،به سر خاکتان کنید
فکری به حال این خس و خاشاکتان کنید
شرمنده !!خوابهای پریشان
|
|
|
|
|
زنگ کجا ،نامه کجا و تو کو؟
نامه فرستادمو بر سر زدم
بافته ی فرش خیالم ز روس
پس زده شد ،تکی
|
|
|
|
|
دزدی با هدف خوشنامی و قدرت
|
|
|
|
|
می شود دل خوش کنم کم کم به این آوازها
شعر رسوایی شده ورد طنین اندازها
گاهگاهی با تامل اعتراضی سو
|
|
|