شعبده کرد و خام تردیدم
ریشه ام کند و من نفهمیدم
روزی آن مرد با تبر پی زد
غصه ها ماند و قصه لنگیدم
چوب تاراج زد به میراثم
خانه ام را گرفت ،کرد تبعیدم
دیر فهمیدم او نبود ازما
خورده حق را ،نمود تهدیدم
من و شهرم به چشم او کالا
به قماری که باخت ،ارزیدم
خواب یک مرده خوار شد تعبیر
قبر خالی ،به گور خندیدم
نیش خندی مرا کند تحقیر
که بر این حفظ خاک جنگیدم
#میتراکیانی
اینجا دیوار
نچین نچین نچین نچین
اینجا گهواره ی آرزوهای منست
که انتهایش به گورستانت خواهد رسید
میترا
کودک درونم به زمین ننشسته است
اما گیس عروسکهایم سفید شده
میترا
مثل آشفته مام از کودک
قلب من را تکان تکان میداد
از ننویی که رفته آرامش
مرگ قدرت به قصه جان میداد
توی رگها تلو تلو میخورد
بچه هایی که غرق خون بودند
توپ توپ ، از حباب مست فضا
بی هوا ، نشئه در جنون بودند
داد و بیداد خون به شیشه گرفت
پیر و کودک ، جوان زریشه گرفت
آن درختی که کاشت مادر پیر
جان پاکش به ضرب تیشه گرفت
دود ، چشمم ، هوا ، غبار ، زمان
هست کاووس یا که بیدارم
سوخت کاغذ، دوباره آتش، خون
من از این اتفاق بیزارم
#میتراکیانی
لباسهای نامرئیت را بپوش
قول میدهم تورا با لباس ببینیم
اصلا اگر خواست تو باشد
یک عمر کور میشویم
#میتراکیانی
بسیار زیبا و دلنشین بود ند
اولی مبین مشکلات جامعه