دوره گردی روزی از ده می گذشت
چشم روشن کرد ،آب و کوه و دشت
خانه ی پیری شبی مأمن گزید
مهربانی کرد با مهمان مزید
شد طمع درجان مرد دوره گرد
جای خواب اینجاست ،هم درمان درد
گفت دیوار حیاطت امن نیست
در خور منزل ،حصار صحن نیست
میکنم آباد اگر فرصت دهی
تو برازنده ترین مرد رهی
ریخت دیوار و فروپاشید پی
روزها کم کاری و شب پای می
حوصله سر برد از دهقان پیر
روبه اعصاب او را کرد شیر
ساخت دیواری که کج میزد به چشم
پیر هم از چیدمانش پر ز خشم
داد انعامش که خود گردد خلاص
دستخوش با خود ببر جل و پلاس
بدرقه می کرد و آهی دردلش
زحمتی افزونتر از آب و گلش
بار دیگر ریزد این دیوار را
سازد ازنو سازه معمار را
مهربانی چونکه از حد بگذرد
گوی فرصت از تو دشمن می برد
چین و واچین جمع کن جل و پلاس
زخمها خوردیم ما از اختلاس
گاومان دوشیده ای ،دیگر بس است
دلبری در خانه ات دلواپس است
سفره رنگین مان را خورده ای
صرفه ها از آب و خاکم برده ای
زنده ام تا پای جان ای مرده خوار
کرکس پیری و می گردی ناهار
گرچه پیری ،از نفس افتاده ام
کور خواندی من هنوز آزاده ام
#میتراکیانی
بسیار زیبا و آموزنده بود
مبین مشکلات جامعه
دستمریزاد