سه شنبه ۱۸ دی
اشعار دفتر شعرِ کاهگل خانه شاعر فاطمه کیانی(میترا)
|
|
شکفته میشوی
از شکوه و جرات
نوجوان و کودکی
که سرنوشت را
بدست خود گرفته است
جوانه می زنی
|
|
|
|
|
تش یادت بلازه ،مو چو هیزم
تو شعله ایکشی ،مو ابریزم
قشنگی،سرخوشی ،طالع بلندی
هما بختی که ری شون
|
|
|
|
|
بعد تو سی مو گلا ،بوی غم ایدا به خدا
نغمه خون تارنه اشکسته ،منه بغض صدا
جومه خینی گل لاله ،ایکنه
|
|
|
|
|
آی گلی جونم خووته دیدم ، اویدی
قر شولارت وا شادی اوو، ازیدی
دلومه بردی بس که بیهوا خندستی
راز
|
|
|
|
|
به نهنگم نیو سوالینم
فنج تش وندیه به بالینم
مهلمک هشکه ،گل به شونس نی
چه کنم حرف دل بگوشس نی
|
|
|
|
|
چنان مستم که دریایی کف پیمانه می بینم
تمام عاقلان در بند یک دیوانه می بینم
میترا
|
|
|
|
|
وخت پائیز و غار غار کلا
هوشه ها گندم و خرمنی زطلا
کوک رشنو کوه به کوه پرست
تی ز ای مات گندما نبو
|
|
|
|
|
دارم هی بنگ ایکنم ،سی جات که منده ای گلم
ری دلم ترد ایزنه ،جون بم نمنده ای گلم
اسبته زین کردیو
|
|
|
|
|
وستومه یاد روزگاری که
یاد حوض و همو حصاری که
تش تنیری دوواره ور کردی
تش ناهادی به هیمه هایی که
|
|
|
|
|
هزار بار نوشتم تب ترانه تویی عشق
هزار مرتبه گفتم چراغ خانه تویی عشق
|
|
|
|
|
چشمهایت خانه ام ویرانه کرد
بعد غارت عقل را دیوانه کرد
|
|
|
|
|
پر آشفتگی ام درد فقط دوری تو
تو شرابی خمارم پی مستوری تو
|
|
|
|
|
گفتی بیا ،گفتم کجا،گفتی در آغوش بلا
گفتی ببین ،گفتم چه را،؟گفتی خدا را در خود آ
|
|
|
|
|
آب از سرت گذشت ،بزن ناله تا خدا
اینجا نمی دهند مدالی سکوت را
|
|
|
|
|
باز هم برشانه ات باید خریدارم شوی
ای پناه درد ها باید که دیوارم شوی
|
|
|
|
|
درکنج قفس چیده یکی بال و پرم را
این غصه کمی نیست شکسته کمرم را
|
|
|
|
|
سلامت میکنم ،آغاز بی پایان خوبیها
سلامت میکنم ،ای روی خوبت آفتاب ما
|
|
|
|
|
وقتی قلم زبان بریده ،دگر جای حرف نیست
فریاد این سکوت تو اینجا شگرف نیست
|
|
|
|
|
مادر ای دریای زیبا و بی پایان مهر
با حضور سبز باشی روشنی بخش سپهر
|
|
|
|
|
عاشقم اما کسی از حال من آگاه نیست
روز و شب در فکر عشقم ،،عاشقی همراه نیست
|
|
|
|
|
عشقت شده زندان من ،دردت شده درمان من
دنیای من چشمان تست ،آغاز بی پایان من
|
|
|
|
|
نرمی دستهاتو بالش کن
حفره گونه پر ز چالش کن
|
|
|
|
|
روزی تو عاشق میکنی دست شقایق
مهرت به آتش میکشد دلهای عاشق
|
|
|
|
|
همراه بوسه قند لبت چند میشود
با خنده زهرها روی لبت قند میشود
|
|
|
|
|
حال من خوب خرابست و نمی دانی تو
بخت درمانده به خوابست و نمی دانی تو
|
|
|
|
|
شب که خیال خواب تو می گذرد به بسترم
زبوی جامه ام سحر جامه خواب می درم
مهر لبان غنچه ها شکفته با
|
|
|
|
|
حال من را جوهر خودکار می فهمد فقط
زخمهایم را تن تبدار می فهمد فقط
|
|
|
|
|
وقتی که باران غزل این نامه را تر میکند
در تن یکی در رخت من با عشق محشر میکند
|
|
|
|
|
بعد مرگ ماهیا شرشر بارن نمیخام
بعد مردن روی قبر،اشک فراوون نمیخوام
|
|
|
|
|
از غیرتت تبر نساز ،خشونت نیاز نیست
با گل صبور باش ،که عمر وجودش دراز نیست
فرق میان آدم و حیوان شع
|
|
|
|
|
در میان جمع حبس انفرادی میکشم
در هجوم اشکها فریاد شادی میکشم
گفته ای دیوانه ای من هم ندارم اعترا
|
|
|
|
|
در محبت کردنت ،گاهی سخاوت لازمست
زندگی سخت است باعشقت ، جهالت لازمست
اضطرابم میدهد ،دلواپسی ،دلش
|
|
|
|
|
سر در گریبانم ، ز درد تازه ای بیمار
هی می شمارم سنگها بر پای لنگم ، یار
با ناله هایم ،آتش دیوانگی
|
|
|
|
|
هنوزم مثل اون روزا که یادت باشه میگفتی
میخندیدی و دستامون ،همیشه گرم بود جفتی
|
|
|
|
|
دوستش دارم ولی نامهربانی میکند
من برایش بندگی ،او کدخدایی میکند
گرچه کاری سختتر از بخشش جانانه ن
|
|
|
|
|
کفر تو شدمایه ایمان من
من به بتان بعد تو خنجر زدم
خط تورا پیک فرستادمو
هفت خط از پیک تو ساغر ز
|
|
|
|
|
پایان نرساندم ز تو اه و گله ها را بی تو چه کنم هرنفس این فاصله ها را
|
|
|
|
|
کاسه ی صبرم زتو لبریز شد
طاق فروپاشی ی پرویز شد
|
|
|
|
|
دلم میخواست مثل تو، منم حال دلم خوش بود
پیشم بودی اگه حتی، به جای ناز چکش بود
به ذهنم می رسه هر
|
|
|
|
|
عاشقی دیوانه تر ازمن نشد پیدا ،ولی
|
|
|
|
|
بهارسبز آرزو،پراز جوانه می شود
|
|
|
|
|
زیباترین فریب که در عمر خورده ام
|
|
|
|
|
دندان حرص خوردن دنیا کشیده ام
|
|
|
|
|
کاکتوس هم میتواند گل عشق باشد ..هم زیباست و هم ماندگار
|
|
|
|
|
کی از حصار باغ خدا سیب چیده ایم
|
|
|
|
|
تا به کی بشوید اشکها آتش دل
|
|
|