از غیرتت تبر نساز ،خشونت نیاز نیست
با گل صبور باش،که عمر وجودش دراز نیست
فرق میان آدم و حیوان،شعور و عقل
در گور زنده دخترکان؟ نه ،اینجا حجاز نیست
بازار دین به نفع مرد کند داوری، ولی
دنیا گلیم نفرت ولنگ دراز نیست
ناموسهاکه به تیغ و تبر قطعه قطعه شد
قانون پشت مرد گرفت و گلایه مجاز نیست
جای فرار باشدمان ،ازین شهر می رویم
سردر فلک بزند زن ،به حق امتیاز نیست؟
هرکس به زجر می کشند ،به فحشاست متهم
قانون برای حفظ شئون چاره ساز نیست
نسل بشرز روی زمین پاک چیده شد
احساس و عشق و عدالتِ زن راجواز نیست
میترا کیانی
بستی به اشک چشم ،تو هر جای زخم را
مادر ببین به جای بوسه ی خود تیغ خشم را
شاید امید هست به فردای روشنی
گر مانده بذر تر شده ،در خاک گلشنی
مادر گلوله ها به تنم بوسه می زنند
چون تارتن به لاشه ی من ،تار می تنند
چون من هزار ،اگر پشت میله ها
در خون نشست و ندیدند ،دیده ها
نو کیسه ها که پر شده از خون گلویشان
کی خسته می شوند ازین جستجویشان
مادر پر است گوش من از آه و ناله ها
خاموش کرده اند صدا در زباله ها
آزادگی به قیمت نان است مادرم
می میرم و برای شما نان نمی خرم
میترا کیانی
چقدر فرق است بین آنانکه به پشتوانه آب نان میخورند تا کسانی که به پشتوانه آه نان میخورند.
میترا کیانی
گاهی دلم ،هوای بهاران نمی کند
حتی نگاه نم نم باران نمی کند
گر بگذرند سیل حوادث زقلب شهر
از لای در نگاه خیابان نمی کند
همچون مترسکی که کشیدند بر صلیب
با موهبت زمانه صدامان نمی کند
ما در جدال زندگی از خود گذشته ایم
از این دل شکسته جدامان نمی کند
هر روزه می دمند به شیپور جنگ سرد
اما زمین گرم ،رهامان نمی کند
ما نسل سرخ لاله در خون نشسته ایم
جایی که دشت، میل بیابان نمی کند
سیمرغ قصه ایم که آتش به جانمان
بیچاره گشته ،فکر فنامان نمی کند
میترا کیانی
فصل اول ،کودکی ،دلبستگی
بهترین فصل کتاب زندگی
بود مادر قهرمان روزگار
یک جهان ،آغوش مادر ،صدبهار
شهد جانش کرد جاری در رگم
دست او درمان هر تاب و تبم
جرات پرواز در پروای من
میگرفتش درد گاهی ،جای من
خنده ام می گیرد ،از این قهرمان
سوسک جانش می رساند تا دهان
جیغ سرداده که گربه دیده است
کرک و پر با دیدن سگ چیده است
می شود بیهوش با دیدار موش
هست اما پیش بابا در خروش
ما نفهمیدیم و آن دوران گذشت
قهرمانی تازه جای او نشست
هست بابا قهرمان تازه ام
جان بخواهد ،پیش کش ،آماده ام
بار سخت زندگی این سالها
پیر کرده، قهرمان عشق ما
مشکلات زندگی ریز و درشت
پشت می خوابانید و مشکل پشت،پشت
می گذشت و باز هم خطی جدید
سرنوشتم روی دفتر می کشید
قهرمان با قهرمان شد جابجا
نیست دیگر قهرمانی روی پا
مشکلات زندگی با هرشکست
راه را بیراهه کرد و پای بست
قهرمان زندگی ،حالا منم
دست و پا با مشکلاتم میزنم
دست کوتاه است و با پای دراز
می رود عمرم به سوی انقراض
بس که با تلخ حوادث ساختم
تا جوانی را به دوران باختم
سالها رفته که من فهمیده ام
قهرمانی در قفس گندیده ام
میترا کیانی
بسیار زیبا و دلنشین بود ند
دستمریزاد