نرمی ی دستهاتو بالش کن
حفره ی گونه ،پر زچالش کن
خسته از انتظار بوسیدن
دستهای مرا نوازش کن
منتظر مانده ،گوش در زنگم
من غمدیده ،غرق خواهش کن
بعد عمری امید بسته به تو
فقط این بار را ،گشایش کن
به غلط، دل سپرده ام حالا
بهر من یک خطای فاحش کن
روز ها بی تو سرد و تاریک است
نور چشمم ،دوباره تابش کن
پرده ی بی نوای موسیقی
در هوای دلی، نوازش کن
گر کم و بیش خرده ای دارم
بیش و کم را به عشق پایش کن
میترا کیانی
آلاله ی کوهستانم ..ریشه ام در خاک ..نفسم در باد ..سایبانم ابر ..سقفم آسمان ..چراغم خورشید..نگاهم با توست
میترا کیانی
عمری تو بر سر کوفتی
کی نیک و بد آموختی
چشم نظر بازت، حریص
بر مال مردم دوختی
هردم عبادت کرده ای
با ذکر عادت کرده ای
اما نمیدانم چرا ؟
قصد خیانت کرده ای
پند و عتاب و موعظه
تاکی بسازد معجزه؟
از پرده بیرون اوفتاد
این راز رسوا و بزه
کبکی و سر در زیر برف
در خود سری ،سریاب ژرف
اینجا نه جای ماندن است
دیگر نداری جای حرف
هم فاسق و هم فاسدی
خود در لباس عابدی
حالا که مهره چیده اند
از مهره های زائدی
میترا کیانی
دل برده ای ازما و نباشد خبرت
وقت است جهان پربکند ،شورو شرت؟
من رفتم و جامانده دلم پیش شما
جامانده بده ،من به فدای نظرت
میترا کیانی
بی خداحافظ کجا رفتی ،قرارم رفته است
صد گل لبخند ،بر لبهای من پژمرده است
بی تو ماندن ،زهر تلخی شد که باید سرکشم
باورش سخت است ،دنیای دلم افسر ده است
میترا کیانی
سرو کارت اگر افتد به احمق
اگر حق با تو باشد، او بده حق
اگر با او بجنگی ، رو سیاهی
دوای درد تو در عذر خواهی
کسی با تو اگر هم آب و گل نیست
نگو حرفت ،اگر کس اهل دل نیست
میترا کیانی
منتی نیست در آغوش خودم پیر شوم
یا به پای خودم از ریشه زمینگیر شوم
میشود باتو و با خاطر تو صد سالی
هی جوان گردم و عاشق شوم و پیر شوم
همه دانند که تنهاییم و نقل این است
که به آرائ همه ،نقد به تفسیر شوم
پای یک سفره دو بشقاب بچینم بی تو ..
روی یک میز، دو فنجان،پر تصویر شوم
قطره قطره بشوم اشک و بپالایی تو
تا به اعجاز تو پیش همه ،تقطیر شوم
میترا کیانی
بی خداحافظ کجا رفتی ،قرارم رفته است
صد گل لبخند ،بر لبهای من پژمرده است
بی تو ماندن ،زهر تلخی شد که باید سرکشم
باورش سخت است ،دنیای دلم افسر ده است
میترا کیانی
ماه روشن درشب تارم شدی
مایه ی آرامش حالم شدی
تاتو باشی،قصه ی شبهای من
بوسه ها گرم است بر لبهای من
میترا کیانی
دارم از میدان آزادی به یاد ..
یک نفر بی سر ،که پایش را گشاد
زنده بی سر ، .زندگی بی دردسر
آخرش جان می رود در پای سر
میترا کیانی
حوا شدم ، آدم کجاست؟
تا هم کلام من شود
روزی تو آدم می شوی؟
گر عمر من مهلت دهد.
میترا کیانی
صمیمانه سلام ای آشنای ،صبح هر روزم
زبوی عطر تو آرامشی پیچیده در روزم
سلامت مایه ی نشاط و شادیم گشته
چو شمعی ایستاده در ره عشق تو پاسوزم
میترا کیانی
عاشقیها در شب چشمت اسیر
ردپای اشک باران را بگیر...
چشم در راهم ،بکن یادی مرا ...
خالق لبخند،لبخندم نگیر...
میترا کیانی
دارم از میدان آزادی به یاد ..
یک نفر بی سر ،که پایش را گشاد
زنده بی سر ، .زندگی بی دردسر
آخرش جان می رود در پای سر
میترا کیانی
بسیار زیبا بود ند
دستمریزاد