شب که خیال خواب تو ، میگذرد به بسترم
زبوی جامه ام سحر ،جامه ی خواب می درم
مهر لبان غنچه ها ،شکفته با حضور تو
ناز تو میکشم بمان ، ای گل ناز پرورم
ریشه جان دوانده ام ،به خاک کوی مهر تو
خشک نگشته آرزو ، درشریان باورم
شیرتر از نگاه من ،نیست اسیر چشم تو
جز به پناه دام تو ،راه دگر نمی برم
منظره ی وجود تو ،گاه تفرجم شده
نیست به غیر تو کسی،درهمه جا مصورم
تا که به گوش می رسد ،اسم من از زبان تو
رنگ بریده از رخم ،هوش پریده از سرم
صبر و سکوت و انتظار ،با دل من چه میکنی
رفته قرار از کفم ،دست به خامه می برم
میترا کیانی
میان کافه می رقصد ،یکی شیرین لب و خوشرو
چه مستی دارد این قهوه ،بریز امشب مئی خوشبو
گرفتارم به چشمانت ،مرا غرق گناهت کن
به آغوشت نهانم کن ،زطرف من نگردان رو
میترا کیانی
تا تو بودی،چشمهای سر به راهی داشتم
در شب ظلمانی زلفت ،چه ماهی داشتم
خنده هایت با طپشهای دلم همراه بود
پشت خورشید نگاه تو ، پناهی داشتم
میترا کیانی
رفتی چو جان ز ضمیرم فقط همین
در شاهراه حادثه گیرم فقط همین
مهر سکوت خورده به احساس دفترم
خردو شکسته ، خمیرم فقط همین
میترا کیانی
چنان دست حیفی زند روزگار
از عمری که رفتست بی تو بهار
از آن منزلت ،با مقام بلند
که حالا به دنیا شدی ریشخند
بلرزیده دستت،بلغزیده پا
که جایی برایت نمانده به جا
چنان اشک ریزی از آن ابلهی
که با دست خود ،خود به گوری نهی
تورا آنچنان شر بدامان گرفت
که گشتی ازین روزها در شگفت
سرابی تورا گول زد، باختی
ز شیرین به شوری ،شر انداختی
گذشتی ز خود ،تا گذشت ازتو بخت
گذشته تورا استخوان کرده سخت
بیا دست بگذار در دست دوست
که دشمن خودی هست لیکن دو روست
میترا کیانی
((دنبال کسی باش ،که دنبال تو باشد))
جویای تو ،درگیر تو و حال تو باشد
دلبستگی آن نیست که آرام بگیری
هر دغدغه ای هست که او مال تو باشد
شاید برسد دست رقیبی به پر او
یا بشکند آن بال که در بال تو باشد
تیری که رها کرده سپر باش بامید
شاید هدف تیر ،همان خال تو باشد
ای سوخته سیمرغ دلت درتب عشقش
برخیز زخاکی که به اقبال تو باشد
میترا کیانی
خسته ام با تو خواب می چسبد
عشق تو با عذاب می چسبد
توی سرمای قحط وفا
گرمی ی آفتاب می چسبد
غرو لندت اگر چه جایز نیست
بی حساب و کتاب می چسبد
شب مویت به برکه ی چشمم
صورت ماهتاب می چسبد
روی گرداندی و به خود گفتم
گاهگاه انقلاب می چسبد
به زمینم زدی ،شدم زخمی
به تنم التهاب می چسبد
دوستم داری و نمی گویی
تا کجا این عتاب می چسبد
هر کلامت به زهر آغشته
زهر لب با شراب می چسبد
برگزیدم،تو هم قبولم کن
شوق این انتخاب می چسبد
گرم شد شانه ام به دستانت
خواب دیدم که خواب می چسبد
میترا کیانی
آینه درغبار یعنی چه؟
حسرت و انتظار یعنی چه؟
نقل ایل و تبار یعنی چه؟
عزت و اعتبار یعنی چه؟
چشم بر در دوباره می مانم
خورده سوت قطار یعنی چه؟
انفجار سکوت در قلبم
گفته ای انزجار یعنی چه؟
بسته ای راه را به من هرجا
این همه ابتکار یعنی چه؟
دست قدرت چو یوغ در گردن
کرده سر در مدار یعنی چه ؟
شهر در خاموشی به غارت رفت
رفته دار و ندار ،یعنی چه؟
عزتت رفت ،آبرویت ریخت
گفته بودی که عار یعنی چه؟
با خزانی ،خزان دیگر شد
گل نباشد ،بهار یعنی چه ؟
میترا کیانی
عسل قندم ،نمک، شیرین زبانم
گل و ریحان من، آرام جانم
به دستان لطیفت چیده ای گل
میان چشم بابا ،میزنی ،زل
صدایت زنگ آرامش برایم
تو شیرینی به تلخ قصه هایم
جهان با تو سرانجامش بهشت است
و گرنه پاره ای از سنگ و خشت است
صفا دادی به جان خسته ،دختر
چنان شهدی که صافی می کند زهر
میترا کیانی
درودبرشما
بسیارزیباست