در محبت کردنت ،گاهی سخاوت لازمست
زندگی سخت است باعشقت ، جهالت لازمست
اضطرابم میدهد ،دلواپسی ،دلشوره ها
سنگ هم باشی اگر،گاهی لطافت لازمست
دل شکستی ،خون چکید از دیده ام ،گفتی نترس
التیام درد را ،زخم حجامت لازمست
هر زمستان می رسد ، پشت زمستانی دگر
در ترازوی جهنم هم، عدالت لازمست
پیش چشم ما اگر ،شرمت نباشد عیب نیست
شاد کردی دشمنانم را ،خجالت لازمست
بر منار گنبدت جنبیده می بینم ،دو مار
ای دروغ دلنشین ،با ما صداقت لازمست
چیده بالان راقفس کردن ،چه سودی میدهد
تیزبالان رهایی را ،شرافت لازمست
گاه خشم و گاه ارعاب و زمانی لطف کن
رنگهای رفته را ،رنگ سیاست لازمست
ای که انسان می نمایی و جهان در دست تست
بی مروت# خوی انسانی، شباهت لازمست
میترا کیانی
توهستی لحظه ای شیرین ،که بارون تازه میگیره
منم رعد پر آشوبم ،که روشن میشه،می میره
مث خواب زمستونی ، که سنگین میشه وقت صبح
دیگه خوابیدنت بسه،که خورشیدم شده خیره
توسقف آسمون باشی ،ولی عکست کف دریا
نگو بالا نشستم من،جدایی دست تقدیره
توآتیش میزنی و من ،مث هیزم گرفتارم
منو دیوونه می بینی ،که از جون خودش سیره
توهروقتم بیای دیره ،ولی من تا ابد هستم
قدم بردار محکمتر ، دیگه وقت یه تغییره
میون خط ،نشون کردی ،که دیگه بر نمیگردی
ولی چشمات به دنبالم ، هنوزم گرم و پیگیره
میترا کیانی
شهد لبهایت که در جام شراب افتاده است
آتشم در هستی از مستی به آب افتاده است
آفتاب روی تو در فال من پیدا نشد
در ته فنجان من یک قرص خواب افتاده است
بوی گل از کوچه می آمد ،گمانم رد شدی
خاطراتم شسته در روی طناب افتاده است
همچو آرش می کشی ،اخمی به ترکیب کمان
تیر تو با جان من، حد نصاب افتاده است
خواب دیدم با توام ،خواب تو از چشمم پرید
قلب من با هر طپش در انقلاب افتاده است
هرکه می پیچد به پایت ،در نظر داری منم
بس که پیش پای تو رویم خراب افتاده است
میترا کیانی
از اون وقتی که جای پات ،میون چشم من وا شد
وجودم هر نفس بی عشق ،بی یاد تو حاشا شد
نوشتم دوستت دارم ،تو هم گفتی گرفتاری
نمی شد از نگات فهمید ،که آیا دوستم داری ؟
مچاله کردی شعرامو ، ولی باور نمیکردم
به چشماتم نمیومد ،که باشی مایه ی دردم
مث مینای بی برگم ،که دنیا تو دلش زرده
ولی می جوشه از خونش ،که شادی زود برگرده
رسیدم وقتی می بستی،تو بار رفتن از اینجا
تو مثل موج می رفتی و من در ساحل دریا
تمام دوست دارمها ، به اشک دیده می شویم
چه پاک است اینکه میخوانی و من از عشق میگویم
میترا کیانی
@mitrakiani1352
@shaeranehmk
از انحصار تن، دربسته نصیب ماست
از بوسه تا کفن ، دل خسته نصیب ماست
اینجاهزار پنجره دارد ، دوتا دوتا
اما همان شیشه شکسته ، نصیب ماست
درآتشی که حلقه ، اتم شد به بیست بیست
دستی که خوب بسته ، نبسته، نصیب ماست
حالا به عقد حادثه ، آئینه گشته ایم
هر کس زگیر و دار نرسته ، نصیب ماست
فاطمه کیانی
بسیار زیبا و جالب بودند
جسارتا قرار دادن ایدی خلاف قوانین سایت است