به نهنگم نیو سوالینم
فنج تش وندیه به بالینم
مهلمک هشکه ،گل به شونس نی
چه کنم حرف دل بگوشس نی
یه پلاری زعشق تارف کن
مهروونیته بی تکلف کن
جفت آستارمون که تک منده
گل افتو زفالمون ونده
ز مو بهتر به کوه قاف نبید
آئینه جور مو که صاف نبید
مثل مو کی به پات پیچسته
حرس کی ریشه هاته خیسسته
ای تمندر ،شون سوز پل اسپید
جاریه ازتو جویبار امید
تو بیو و دواره دعوت کن
سی مونو دل مجاله خلوت کن
آسمونت بلند و بخت طلا
دیر با از تو دست هر چه بلا
#میتراکیانی
نزدیکم نیا که مانند سوالم(خار و پوست درخت که زود آتش بگیرد)
جرقه آتش بجانم انداخته ای
مهلمک خشک شده ،گل بر شانه اش نمیروید
و حرف دل بگوشش نمیرود
ای تمندر ی خوشه از عشق تعارف کن
و برای مهربانیت سختگیر نباش
ما دوتا ستاره ی مان جدا افتاده
دیگر روشنایی آفتاب به طالعمان نمیتابد
از من بهتر حتی در کوه قاف نبوده
آیینه به صافی من نیست
چه کسی مثل من به پایت پیچیده
اشک چه کسی ریشه هایت را خیسانده
ای تمندر شانه سبز موی سفید
از تو جویبار امید جاریست
تو بیا و دوباره دعوت کن
و جایگاه را برای من ودل خلوت کن
آسمانت بلند است وبختت طلا
هر چه بلا هست از تو دور باشد
بسیار زیبا و دلنشین بود