سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 24 فروردين 1404
    15 شوال 1446
      Sunday 13 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        هر كه كسي را در گناهي رسوا كند چنان است كه آن گناه را خود كرده است و هر كه مؤمني را به چيزي سرزنش كند از دنيا نرود تا آن را خود بكند.حضرت محمد (ص)

        يکشنبه ۲۴ فروردين

        مثنوی گرگنامه ( فصل دوم )

        شعری از

        امیرعباس معینی(بیت الاسرار)

        از دفتر بیت الاسرار نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳ ۱۶:۰۸ شماره ثبت ۱۳۴۹۶۵
          بازدید : ۹۷   |    نظرات : ۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر امیرعباس معینی(بیت الاسرار)

        ببرد سوی دگر دفتر اسرار از  گرگ
        که چه گویم به حکایت که فرارم از گرگ 
        گرگک از مادر خود قهر دو پستان بگرفت 
        تکه ای صید که پدر خورده بُدش را بگرفت 
        پاره و تکه به دندان به توانش ننمود 
        گه گداری تکه ای از دم مادر بنمود 
        مزه و شوری خون و کفِ رانی در دم 
        بگرفتا و بکندا همچو نانی هر دم 
        مادرش پاک لسان و بگرفت از دُم او 
        پوزک و پنجه و پا و لیسکی بر دَم او 
        چو نگینی بشد از پاکی چو مولودی او 
        چو تکانی به خودش داد ز خشنودی او 
        قامتش راست بکرد و به سر صخره پرش
        دَم خود باز بکرد و به کمر تاب و خَمِش
        او بدید از سر کوه تیغ دل خورشیدی 
        این همه طعمه کجا بود که دل پوشیدی
        بجهید پشت سر مادر خویش از اصرار
        که کنون رفته رَوی روی شکار بی انکار 
        بِکِشی زیر گلویش که دمی میاید 
        تو کنی نیش خودت را به گلو میباید
        دَم که از عطر نفسهای دلش خالی شد 
        بِکِش از حنجره اش روی زمین عالی شد 
        سر خود را به دل و زیر دلش چون آری 
        بدرا طعمه ی خود را که فنش چون داری
        تو به هرچه که بدیدی دل صیدت دریاب
        بُکُش و حمله به هر آن که به صیدت سرداد 
        تکه ی ناز جگر را تو به دندان برگیر 
        تا که سیراب شوی از عرقی سر در زیر 
        به چپ و راست نگر کن که همه دریابی 
        گر که دیده نکنی بو نکنی در دامی 
        بدَر از ناف و بِکَن ران و دگر کامش را 
        تو بِکن تکه دلش را و بزن چنگ به جگر جانش را 
        سر خود بان ببر و زوزه کن و غوغا کن
        همه را بزم و به میخواری خون آوا کن 
        که شوی ساقی و می خون ز جگر برپا کن 
        بنما روی خود و سفره ی دل بر ما کن
        جرعه ای خون که خوری زوزه به یادش سر کن 
        بنگر تو ملکوت و به شبش شکرش کن 
        که خدا روزه دهد چند صباحی ما را 
        تو که اکنون شده ای سیر و سخایی دارا 
        بنما روح و نگر صید خدادادی را 
        طعمه ای منتخب از صید فراوانی را
        تو بِکَن پاره بکن هر که به هر دم جنبید 
        ناتوان زیرک و عاقل که هر آن دم خسبید
        نکنی رحم که عارض بشوی جانی را 
        به سرا دم بخری مرگ ابد آنی را 
        گر که رحمت بشود جاری ز افکارت هم 
        بشوی مرده ز ضعفت بِکَنی قبرت هم

        از عشا تا به سحر در پی مُلک خویشی 
        نکنی مُلک خودت نیم به هر درویشی

        به صلابت بنگر دیده به اندازه ی جم 
        چو قدم مینگری روبه جلو سر‌ در خم 
        بنگر مادر خود از پس و از دُم بنما 
        سر به زیر قصد نجابت نه! که از بو بنما 
        صید که از بوی خوشش طعمه ی نابی باشد 
        آن شغال و سگ و دد بوی گزافی باشد 
        دد تویی گر که همه خام کنی با قدرت 
        قدرت از آن تو باشد به ابد با قِدمت 
        تو بِدُو گله ی چوپان بنگر تام و تمام 
        رو که او گله کنی تکه و پاره تو تمام 
        چو سگ آمد به بر و نیش به ابرو در داد
        بجه از بهر چپ و راست به هر سو سر داد 

        بنگر چشم و نگاهی به برو دور خودت 
        به تکانی که دهد دُم! تو نمان جای خودت 
        که بیاید ز پسش آدم و چوپان نفرش 
        چابک و زود به دندان بره ای از کمرش 
        بپرا سوی تو کوهت ننما پشت سرت 
        بدما باد که بویت نبرد پشت سرت 
        تو نگه دار به هوشت همه این تجربه را 
        تا قیامت شنوی صحبت این همهمه را
        ادامه دارد....
        امیرعباس معینی ( بیت الاسرار )
         
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳ ۱۵:۴۵
        دلنوشته ای زیباست
        عروض و قافیه؟ خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۳ ۱۱:۳۷
        خندانک
        درود برشما خندانک
        زیبا بود خندانک
        خندانک خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        سه شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳ ۰۵:۵۴
        درود برشما شاعر ارجمند

        بسیار عالی و

        پرمهوم بود خندانک

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهدی انصاریان نصما
        سه شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳ ۰۷:۰۳
        آفرین
        نصیحت قشنگی بود
        قلمتان پویا
        خندانک
        نیلوفر شریفی (مهژین)
        سه شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳ ۰۹:۰۷
        👏🏻👏🏻
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        سه شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳ ۰۹:۴۳
        درود برشما بزرگوار

        عالی بود
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        پنجشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۳ ۱۸:۵۲
        درود برشما شاعر گرامی جناب امیر عباس

        اشعاری بسیار زیبایی و

        داستان گون و جالبی بود

        خندانک خندانک خندانک خندانک

        درود بر شما خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1