سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 4 بهمن 1403
    24 رجب 1446
      Thursday 23 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می‌توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی‌ها را تکرار کرد. برتراند راسل

        پنجشنبه ۴ بهمن

        مثنوی گرگنامه ( فصل هشتم )

        شعری از

        امیرعباس معینی(بیت الاسرار)

        از دفتر بیت الاسرار نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ ۱۹ ساعت پیش شماره ثبت ۱۳۵۳۷۲
          بازدید : ۵   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر امیرعباس معینی(بیت الاسرار)

        گرگ همسایه بدید از در دروازه به سر
        چه گناهی که کند مادر گرگانه ز در 
         
        طعمه را سیر به دندان ندرد پاره به دم 
        وا مصیبت چه شود پوزه کُند بره به خم
         
        زوزه سر داد و دل آوازه که این کرده نظر 
         به دل اندازه ی دریا که گنه کرده نفر 
         
        همچو یونس که شدش ماهی دریا ثمرش
        اینک این دد به تماشا که شد آیا خبرش 
         
        همه گرگان به در آورده که یادی بنما 
        که از این بره به ما هم تو نگاهی بنما 
         
        گرگ مادر به در آمد که دگر بر بشوید 
        سوی سر منزل خود تا که بگردم بشوید
         
        نکند تا که كَنم از دُم و گردن به دَمم
        من کنم توله ی خود را به نوازش ز کَرَم
         
        اینک این راه به سردابه ی خود برگیرید 
        که کنم پاره به دندانه ی خود کم سیرید
         
        همه گرگان به کناری ز سر انجمنش 
        گرگکی پاره بگفتا که شویم سوی سرش
         
        دگر از دور بگفتا که دگر چاره چه شد 
        این نگفتم که دل از ظلم ددان پاره که شد 
         
        دگری گفت از آن پیر که در سایه ی کوه 
        صحبتی باز کنیم از همه این بازی روح
         
        دگران با دگران همهمه از نسل ددان 
        گرکان و همه گرگان همه چون نمل روان 
         
        ره کهف از دل و دیواره گذرگاه شبان 
        به یگانه چو حکیمی که به گهگاه عوان 
         
        او دگر عابد و زاهد به سر کهف خود است 
        هرچه حکمش بشود اشعری دین خود است

        ادامه دارد....
        امیرعباس معینی ( بیت الاسرار)
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۱ شاعر این شعر را خوانده اند

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3